هم از ما راضی بودند و کاری بکارمان نداشتند فقط دوسه بار کاغذهای ما را نرسانیدند.
- کدام کاغذها؟
« - برای اسیریها مبادلهٔ کاغذ برقرار بود باین ترتیب که کاغذ خویشان اسیریهای آلمانی را فرافسویها میگرفتند، و آلمانیها هم کاغذ اسیریهای فرانسه را مابین آنها تقسیم میکردند.
- علتش چه بود؟
« - میگفتند که صاحبمنصبهای آلمانی که در فرانسه اسیر شده بودند، فرانسویها آنها را به الجزایر فرستادهاند و آنها را بکارهای سخت وادار کردهاند و با اسیریهای آلمانی بدرفتاری میکنند، از اینجهت آلمانیها هم کاغذ ما را نرسانیدند، اما وقتیکه شنیدیم که آلمانیها شکست خوردهاند، و قرار شد برگردیم بفرانسه با رفقا آنقدر لشگیری کردیم! کی جرئت میکرد با ما حرف بزند؟ در همان راهآهنی که ما را بفرانسه میآورد، عکس ویلهلم را با تنه خوک روی بدنه اطاق کشیده بودیم و زیرش نوشته بودیم: پست باد آلمان. راهآهن را نگهداشتند، نزدیک بود دعوا بشود...»
بعد از آنکه نیمساعتی شرح اسارت خودش را داد آهی کشید و گفت: بهترین دورهٔ زندگانیم همان ایام اسارت من در آلمان بود و جاروب را برداشته از در بیرون رفت.
پاریس ۲۱ فروردینماه ۱۳۰۹