که هر کدام از اعضای کمیته کاندید وزارتخانهای بودند و حرف حق به گوشها نمیرفت و ناچار یک کاندید وزارت کمتر و بهتر. الباقی این شد که آنها وثوقی را اخراج نکردند؛ بلکه یواشکی کنار گذاشتند و من هم یواشکی رفتم کنار. و من همیشه تشکر این امر را از وثوقی کردهام. اگر به خاطر او نبود من از سر آن چاله سیاست نپریده بودم و وثوقی هم از من چه تشکر کرده باشد چه نکرده باشد مسلم است که پس از همین واقعه بود که رفت مجله گرفت. حالا که به هیچکس نمیشود اعتماد کرد چرا هر کدام روی پای خودمان نایستیم؟ و مجله اندیشه و هنر بود که هنوز هست و من گاهگداری پرت و پلایی در آن چاپ زدهام اما به هر صورت این دو بار اخراج زهر کافی را در کام وثوقی ریخته است و به این زودیها از شرش خلاص نخواهد شد. کار قضاوت هم كه كمك میدهد و سر و کار مداوم داشتن باجنحه و جنایت و دزدی و البته که آدم سخت بدبین میشود و سخت بر حذر. از همه کس و همه چیز.
این قضایا بود و بود و وثوقی مجلهاش را میداد ـ لك ولك - و گاهی به این قلم چیزی در آن در میآمد تا کیهان هوس مجله داشتن کرد. اواخر سال ۱۳۴۰ بود که آمدند دنبالم قریشی آمد. ایا میبود که هر کدام از بزرگان قوم دستهای از روشنفکران را دور خودشان جمع میکردند که جانشین حکومتامینی بشوند و همه به تقلید از علم که خانلری و دار و دسته را خریده بود و علم و کتلی راه انداخته بود. و سخن مرکز ثقلش. دار و دسته منصور بود که کاوش مرکز تقلشان بود با هویدا ادارهکنندهاش؛ و به پول نفت دار و دسته اطلاعات