۱۶/یک چاه و دوچاله
این جوری بود که پامان را کنار کشیدیم. گذشته از اینکه
سیمین را هم جور دیگری رنجانده بود. ولی همایون با هوش بود.
به هوش یک بازاری یا دلال و برای روز مبادا به هر کس احتیاج
داشت. و دیده بود که ما آدمهای بیتوقعی هستیم و پر منفعت. وتنها
دلخوش به اینکه احتراممان را نگهدارند والخ... به هر صورت جنسی
بودیم که به دهانش مزه کرده بودیم این بود که باز تلفن و دعوت
و اصرار در رفت و آمد و فهمید که به این قلم چیزی دارد چاپ میشود.
و سفارش به فلان ناشر که کار چاپ شده را بخرد. وخرید و این بود
سرگذشت سرگذشت کندوها که در ۴۰۰ نسخه در آمده بود و ابن سینا
چکی خریدش به هزار تومن آن وقت همایون با همین رشوه یک کار
دیگر از این قلم خواست. اینکه بنشیند و چیزی درباره گاندی بنویسد.
مقالهای؛ که در مجموعهای در خواهد آمد از مردان خود ساخته به قلم
خواجه نوری و جمالزاده و تقیزاده و شفق و دیگر بزرگان. باقی
پخت و پز بعدها کشف شد. یعنی وقتی مجموعه در آمد. در اوان
امر همایون همینقدرش را بروز داده بود که جمالزاده درباره پدرش
مینویسد و تقیزاده درباره سید جمال الدین اسد آبادی و از این قبیل.
و همین کافی بود که این قلم خودش را نخود توی آش نکند. اما
هیهات که آدمی کود است و چاره نیست وقتی با یک کناس نشست
و برخاست کنی دست کم بوش را خواهی گرفت. گویا لازم به یاد
آوری نیست که وقتی کتاب درآمد، باز چه دعواها بود میان من و
صاحب این قلم از من که مگر نمیدانستی آزموده را تجربه کردن... و از او که:
بیا! خواستی خودت را در نسخ فراوان به رخ خلق بکشی. در بیست هزار