برگه:The Blind Owl.pdf/۱۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۵
 

مهر گیاه بود که از بغل جفتش جدا کرده باشند.

لباس سیاه چین خورده‌ای پوشیده بود که قالب و چسب تنش بود، وقتیکه من نگاه کردم گویا میخواست از روی جوئی که بین او و پیرمرد فاصله داشت بپرد ولی نتوانست– آنوقت پیرمرد زد زیرخنده، خنده خشک زننده‌ای بود که مو را بتن آدم راست میکرد، یک خنده سخت دورگه و مسخره آمیز کرد بی آنکه صورتش تغییری بکند، مثل انعکاس خنده‌ای بود که از میان تهی بیرون امده باشد.

من در حالیکه بغلی شراب دستم بود، هراسان از روی چهارپایه پائین جستم– نمیدانم چرا میلرزیدم، یکنوع لرزه پر از وحشت و کیف بود، مثل اینکه از خواب گوارا و ترسناکی پریده باشم– بغلی شراب را زمین گذاشتم و سرم را میان دو دستم گرفتم– آیا چند دقیقه، چند ساعت طول کشید؟ نمیدانم– همینکه بخودم آمدم بغلی شراب را برداشتم وارد اطاق شدم، دیدم عمویم رفته و لای در اطاق را مثل دهن مرده باز گذاشته بود– اما زنگ خنده خشک پیرمرد هنوز توی گوشم صدا میکرد.

هوا تاریک میشد، چراغ دود میزد ولی