این برگ همسنجی شدهاست.
–سخنی باید گفت
سخنی باید گفت
دل من میخواهد با ظلمت جفت شود
سخنی باید گفت
چه فراموشی سنگینی
سییبی از شاخه فرو مییافتد
دانههای زرد تخم کتان
زیر منقار قناریهای عاشق من میشکنند
گل باقالا، اعصاب کبودش را در سکر نسیم
میسپارد به رها گشتن از دلهرهٔ گنگ دگرگونی
و در اینجا، در من، در سر من؟
آه...
در سر من چیزی نیست بجز چرخش ذرات غلیظ سرخ
۷۹
در غروبی ابدی