خسرومیرزا در کار خود متحیر شده به ایشان میگوید که اگر منظور شما تنخواه است برادران من بعضی در قم متوقف و بعضی به همدان گریختهاند، این رفتار شما را که با من بدانند هرگز به این ولایت نخواهند آمد و به دارالخلافه رفته به تظلم و تشکی مشغول میشوند بهتر آن است که قراولان را از دربخانهٔ ما بردارید تا من ایشان را مطمئن نموده بیاورم پس از آن هرطریق خواهش شما باشد معمول میداریم.
میرزا فضل اللّه این سخن را پسندیده سخنان نرم با خسرومیرزا در میان میگذارد و خسرومیرزا نیز با او چاپلوسی کرده به منزل عود مینماید و قراولان نیز از دربخانه دور شده خسرومیرزا خود را با میرزا باقر خالوی خود به میان باغچهای که در پشتخانههای نشیمن است انداخته از باغچه دیواری شکست خورده بود در آن نصف شب در زمستان و برف خود را از آن شکست دیوار پایین انداخته و پیاده به قریهٔ تیولی داشت خود را رسانیده و از آنجا بلاتأمل سه رأس یابوی پالانی پیدا کرده خود را به همدان بهخانهٔ امیرزاده بهمنمیرزا میاندازد.میرزا رضا قلی صبح از این واقعه خبر شده خود را به میرزا فضل اللّه و فتحاللّهخان میرساند و به آنها میگوید که امیرزاده خسرومیرزا به میان طایفه خزل و لرستان گریخته و از آنجا میخواهد پانصد سوار برداشته بیاورد و زن و بچه خود را از دست شما گرفته به کربلا برود و من این کیفیت را عریضه از طرف شما به دولت عرض کردهام و قاصد حاضر نمودهام عریضه را مهر کرده به زودی روانه نماییم که مبادا کار خام شود ایشان نیز بلاتأمل عریضه را مهر کرده و افتراهای بسیار در او نوشته به دارالخلافه فرستادند و نوشتند که ما صلاح چنان میدانیم که عیال این حضرت را به قلعه شاه زید برده در آن قلعه به معتمدین بسپاریم و از همدان نیز امیرزاده بهمنمیرزا حقیقت احوال را به خدمت پادشاه مرحوم عرضه داشت کرده پیش میر علی نقیخان طالش وکیل خود فرستاد که به نظر پادشاه مرحوم برساند.
از قضا قاصد امیرزاده بهمنمیرزا در دروازهٔ دارالخلافه به میر علی نقیخان میرسد که از طرف پادشاه مرحوم مأمور به همدان بوده است نوشتجات او را از قاصد گرفته به جیب خود گذاشته روانهٔ همدان میشود و از این طرف عریضهٔ میرزا فضلاللّهخان و فتحاللّهخان به پادشاه مرحوم رسیده پادشاه مرحوم از خواندن عریضه احتمال صدق