آمده یادآوری این دعاگویان بیچاره را که به آن احوال مانده بودیم فرموده به محض التفات فطری و مرحمت جبلی فرمان مرحمت آیین به استخلاص این دعاگویان صادر شد و به محمدخان امیرنظام حکم فرمودند که ملازم و تخت روان و اسب سواری برای امیرزادگان احمدمیرزا و مصطفی قلیمیرزا فرستاده و تدارکات لازمهٔ این دعاگویان را دیده و اهل و عیال و والده را که بعد از گرفتاری این دعاگویان به شهر مراغه برده بودند تدارک دیده به قصبهٔ تویسرکان از ولایت عراق روانه نمایند و عماراتی را که شیخ الملوک در ایام حکومت خود ساخته بود به این دعاگویان مرحمت فرمودند و مواجب به قدر و اندازهٔ هریک مرحمت فرموده فرامین مطاعه در این باب صادر شد و محمدخان امیرنظام بشارت این حکایات را در قلعهٔ اردبیل به این دعاگویان رسانیده خاطر پریشان این دعاگو را مورد هزارگونه مسرت و شادمانی ساخت و فرجی بعد از شدت شد.
این دعاگو و امیرزاده خسرومیرزا با امیرزادگان احمدمیرزا و مصطفی قلیمیرزا از قلعهٔ اردبیل بیرون آمده در کنار قلعه به عمارتی که خود این دعاگوی دولت ساخته بود نزول نموده منتظر آمدن تخت روان و انجام تدارکات نشستیم.
حکایت
این دعاگو را طباخی بود از نوکرهای قدیم و از اول گرفتاری این دعاگویان تا هنگام مرخصی از قلعهٔ اردبیل که قریب به هجده ماه بود از پادشاه مرحوم اذن در خدمات امر طباخی این دعاگویان حاصل کرده مشغول خدمت بود در ایام حبس روزی سه تومان مخارج شام و نهار از پادشاه برای این دعاگو و امیرزادگان دیگر مرحمت میشد و از دیوان اعلی مقرر شده بود که قبض طباخ را کارگزاران ولایتی سند خود دانسته به خرج دیوان اعلی آورند و این طباخ با محمد مهدی نام پسر فتحعلیخان نوری که کارگزار اردبیل بود در ساخته، واضح است که این دعاگویان را چه احوال یا چه اوقات آن بود که به کم و زیاد این جوره امورات پردازند روزی دو تومان از آن وجه مخارج را با محمد مهدی نام نوری بالمشارکه میبردند و یک تومان دیگر را مصرف شام و نهار این دعاگویان میساختند و این طباخ در ایام حبس این دعاگویان از کثرت اظهار حقوقدانی و