پرش به محتوا

برگه:Tarikhe Now.pdf/۲۴۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

در این بین امیرزاده بهمن‌میرزا وارد منزل شاهزادگان می‌شود، شیخ الملوک امیرزاده بهمن‌میرزا را شاهد مدعای خود می‌خواهد. امیرزاده بهمن‌میرزا سکوت نموده شیخ الملوک کیسه‌ای را که پانصد اشرفی داشت و در نزد خود نگاه داشته بود که خود به خدمت پادشاه مرحوم رساند از جیب بیرون آورده به امیرزاده بهمن‌میرزا می‌دهد و می‌گوید که این کسر ده هزار تومان است ما هرگز دروغ نگفته‌ایم و به کسی ضرر نزده‌ایم مبادا کسر آن را از شما بخواهند و به شما ضرر برسد.

القصه شاهزادگان را نوروزخان از بالاخانه پایین آمده به استران راهوار سوار کرده همراه سواران خود برداشته روانۀ اردبیل شده به قلعۀ اردبیل رسانید و در جنب منازل این دعاگویان منزل گرفتند و پادشاه مرحوم از نگارستان کوچ فرموده به طرف عمامه تشریف بردند و تابستان را در آن سمت‌ها گذرانیدند تا وبا در دارالخلافه ساکت شده تشریف به دارالخلافه آوردند و در همین اوقات شجاع‌السلطنه حسنعلی‌میرزا را نیز با بدیع‌الزمان‌میرزا پسر ملک‌آرا روانۀ اردبیل و حکم به توقف فرمودند و سوای ظل‌السلطان و سیف‌الملوک‌میرزای پسرش که محبوس بودند و سرکار ملک‌آرا که مطلق العنان و هنوز مأمور به توقف همدان نشده بود از شاهزادگان که در اوقات حیات خاقان مغفور حاکم بودند در دارالخلافه کسی نماند و اسمعیل‌میرزا حاکم شاهرود و بسطام را نیز روانۀ اردبیل داشتند.

ذکر خلاصی این دعاگویان از محبس اردبیل از فضل خداوند منان و مرحمت پادشاه جهان

چون میرزا ابوالقاسم به سبب ظهور خیانت به سیاست پادشاه جهان گرفتار آمد و در خاطر پادشاهی همیشه مرکوز بود که به سبب بدخواهی قائم‌مقام رفتاری را که بعید از مروّت و انصاف پادشاه عدالت‌گستر بود و نسبت به این دعاگو و متعلقان به اصرار میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام واقع شده بود رفع فرموده باشند و به مرحمت‌هایی که ممکن است به تدارک نقصان امورات که گذشته است پردازند در این وقت که از خباثت وجود میرزا ابوالقاسم لوح زمانه پاک آمد پادشاه مرحوم را مرحمت‌ها و رأفت‌های سابق به حرکت