پرش به محتوا

برگه:Tarikhe Now.pdf/۱۸۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

مرحمت نسبت به نایب‌السلطنه کوشیدند، بدخواهان و بی‌صفایان نایب‌السلطنه را در کانون خاطر آتش حسد افروخته شده منصوبهٔ عجیب انگیختند و برای بدخیالی خاقان مغفور نسبت به سرکار نایب‌السلطنه طرحی غریب ریختند.

تفصیل اجمال این‌که در آن ایام جمعی را تحریک کردند که از شربت‌خانهٔ پادشاهی و مطبخ اندرونی به عنوان دزدی و سرقت آمده چند پارچه ظروف طلا و نقره دزدیده بردند، در همان بین‌های و هوی انداخته غوغا برپا نمودند و به طرزهای مختلف در خدمت خاقان معروض داشتند که گویا کسان سرکار نایب‌السلطنه باشند که به خیالات دیگر به این جرأت و جسارت داخل کارخانهٔ مبارکهٔ اندرونی شده‌اند خاقان مغفور به رحمت رب غفور دل دریامثال را با وجوداین سخن‌ها گل‌آلود نکرده به هیچ‌وجه من الوجوه اعتنایی به این سخنان نفرموده بلکه سرکار نایب‌السلطنه را پس از این سخنان یک دو شب در منازل خاص پادشاهی اذن ماندن و خوابیدن داده در خلوات خاص مکنون خاطر مبارک را با نایب‌السلطنه در میان می‌گذاشتند و چون مزاج شریف نایب‌السلطنه مدت‌ها بود که از جادهٔ صحت و استقامت منحرف شده اکثر اوقات اطبای حاذق مشغول معالجه بودند در ایام دارالخلافه مرض شدت نموده خاقان مغفور فرموده بودند که چه می‌شود این تابستان به ییلاقات همدان رفته از تعب سفر برآسایی و به معالجهٔ مرض مشغول نمایی.

سرکار نایب‌السلطنه معروض داشتند که حال از دو بیرون نیست یا این مرض معالجه خواهد شد یا به فوت و موت خواهد کشید، در صورت ثانی چه بهتر که در مشهد واقع شود و در صورت صحت چه خوش‌تر که در خدمتگزاری دولت خاقان در خراسان مصروف آید و در این اوقات امیرزاده خسرومیرزا و احمدمیرزا با لشکرهای آذربایجان به دارالخلافه رسیده مشغول به گذرانیدن لشکر از سان و نظر پادشاه جهان شدند و بعد از دادن سان نایب‌السلطنه امیرزاده خسرومیرزا و احمدمیرزا را با اردوی آذربایجان روانهٔ مشهد مقدس ساخته به خدمتگزاری و جان‌سپاری و فرمان‌برداری پادشاه مرحوم حکم فرمودند و امیرزاده خسرومیرزا از دارالخلافه کوچیده با اردو روانهٔ خراسان شد.

اما احوال عبد الرضاخان آن‌که خاقان مغفور اشاره به شاهزاده محمدولی‌میرزا