پرش به محتوا

برگه:Tarikhe Now.pdf/۱۵۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

اولادش بود رساند آنچه رساند و دید آنچه نبایست دید و کشید آنچه نبایست کشید و پشیمانی سودی نبخشید و بالمآل به مرض مالیخولیا گرفتار شده به حرکات ناهنجار اقدام نموده به قتل آمد و دولت به آن عظمت و مملکت به آن فسحت و وسعت که با چندان رنج و زحمت به دست آمده بود در مدت دو سال از دست رفته انتقال به دیگران یافت جمیع این احوال و اوضاع در پیشگاه خاطر مهر مظاهر خاقان خلد آشیان ظاهر و هویدا است چگونه می‌شد که به این سخنان واهی و سست تیشه برپایۀ دولت خود زنند و بیخ دولت خود را با دست خود از جای کنند خاقان مغفور را رائی دیگر و امنای دولت را هوایی دیگر، بیت:

  دریا به وجود خویش موجی دارد خس پندارد که این کشاکش از اوست  

بالجمله شاهزادگان عراق به اردوی مبارک در اصفهان حاضر شده و حسین‌علی‌میرزای فرمانفرما نیز از فارس به اردوی همایون آمده و سرکار نایب‌السلطنه به حکم و فرمایش خاقان با شش هزار نفر از لشکر نظام و دوازده عراده توپ کوچک جلو از کرمان بیرون آمده و چندی در خارج شهر نشسته حکومت کرمان را به امیرزاده خسرومیرزا مفوض فرموده و چهار فوج از لشکر نظام را با توپ‌های بزرگ با یوسف‌خان در کرمان گذاشته و عبد الرضاخان یزدی را به امیرزاده خسرومیرزا و یوسف‌خان سپرده مقرر فرمودند که مثل محبوسان نظر با او سلوک نمایند و پادشاه مرحوم و طهماسب‌میرزا و سیف‌الملوک‌میرزا را همراه برداشته در ولایت اصفهان به اردوی خاقان مغفور ملحق شده به شرف آستان‌بوسی مشرف گردیدند.

ذکر مأمور شدن نایب‌السلطنه به خراسان و مرخص شدن از خدمت خاقان مغفور تا هنگام ورود به آن مملکت

پس از ورود نایب‌السلطنه به اصفهان و شرف‌یابی‌های آستان مبارک به کمال نوازش و مرحمت‌های شاهانه شرف اختصاص یافتند و محسود حاسدان و نشتر دیدۀ بدخواهان شدند و خاقان مغفور نایب‌السلطنه در خلوات خاص بدون حضور احدی به فرمایشات و مصلحت‌های دولتی گفتگوها فرمودند و از خوانین خراسان و طول زمان طغیان ایشان