بودید تا زنده هستم در میان سنگر باشم هر وقت هم که بمیرم آنجا بمیرم بهتر بود از اینکه اینجا آوردهاید حالا هم اینجا بمیرم بهتر است از اینکه دو قدم آنطرفتر بمیرم مرا بگذارید همینجا باشم نواب والا فرمودند مترس خودم ترا میبرم گفت کجا میروید چرا میروید چه شده است که میروید خبر میبرید که دو ساعت دعوا کردیم و آمدیم.
در این بین علیخان یاور کزازی آمد نواب والا پرسید کجا بودی گفت آن کشتی که رد شد بالا عقب او رفتم تا جایی که ایستاد تا من ایستاده بودم بقدر سیصد نفر سوار از میان کشتی بیرون آمد از طرف دیگر چند نفر بختیاریها آمدند که سوار انگلیس الان از نخلستان بیرون آمد و خواهد ریخت میان اردو نواب والا به محمد حسن خان سرتیپ فرمود بیا برو جلو مردم را برگردان عرض کرد از اول کار را ضایع کردید و خانه مردم را خراب کردید حالا مردم بچه امیدواری برگردند میخواهند مردم را بکشتن و اسیری بدهید خودتان باسیری بروید الان سوارش بیرون میآیند زودتر بروید بلکه در نخلستان جلو مردم را نگاهدارید نواب والا پرسیدمحمد باقر خان سرتیپ و علینقی خان در کجا هستند گفتند محمد مراد خان رفته بلکه بتواند جلو مردم را بگیرد علینقی خان لب شط با وزیر سرباز را میگذرانند نواب والا وزیر را خواستند علینقی خان ماند که سرباز فوجش را بگذراند.
وقتی که وزیر قشون جزیره را میگذراند حاجی جابر خان آمد اینطرف خدمت نواب والا عرض کرد چرا میروید حکایتی نشده از قشون ما چندان تلف نشده بعد از قرنی خدمتی اتفاق افتاده از برای پادشاه اگر امروز هم ما کوتاهی بکنیم تا قیامت روسیاه خواهیم نواب والا فرمود جز خجالت جواب دیگر ندارم عرض کرد قشون میان