برگه:Tarikhe 500 Saleh Khouzestan.pdf/۳۳۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

هستند و قشونی که پشت بند باشد نداریم.

عربی خبر آورد که انگلیس پیاده شدند زمین را ذرع می‌کنند آنجا را که سنگر می‌بستند راست اردوی امیرزاده بود منظور داشتند بعد از بستن سنگر اردوی امیرزاده را بضرب خمپاره و نارنجک اردو را از آنجا بکنند آنجا ایستاد یکی دیگر آمد پشت آن غراب رد شد رو ببالا عقب آن یکی دیگر بنا کرد برفتن در این وقت از اول جنگ دو ساعت و نیم سه ساعت از روز گذشته بود آن دو غراب که بالا رفتند حاجی جابر خان آدم فرستاد که آنها منظور دارند پیاده بدو جهت:

اولا اینکه اگر چنانچه ما تاب مقاومت بیاوریم و شکست نخوریم در کوت فیلی سنگر بسازند و از آنجا کم‌کم پیش بیایند و فهمیدند که تمام قشون ما در سنگرهاست و قشونی که بجلو آنها بفرستیم نداریم تا شام سنگری بسازند در لب آب.

دویم اینکه اگر چنانچه از طرف ما سستی ظاهر شود آنجا چونکه وسعت دارد پیاده شوند بلکه ما را مضطرب کنند شما آدمی بفرستید هرگاه پیاده شدند جمعیت بفرستید نگزارند آنها پیاده شوند از اینطرف هم خاطرجمع باشید من تا زنده هستم نمی‌گذارم آنها کاری از پیش ببرند شما در آنطرف قدری خودداری بکنید که امروز را شام بکنیم فردا دیگر ترس ندارد آنها هم امروز هرزوری دارند می‌زنند.

آدم حاجی جابر خان که آمد آدم فرستاد پیش از امیرزاده که چند نفر سوار بفرست در کوت فیلی اگر آنها پیاده می‌شوند خبر بیاورد نواب امیرزاده آنوقت حالت این را نداشت که این کارها را بکند خبر از خودش نداشت چه می‌دانست سوار کجا پیاده کجا رفته بود میان گودالی نشسته بود هر سربازی که از سنگر فرار کرده بود می‌آمد