این اوقات هم که قشون در محمره بود اوایل نمیدادند این اواخر جیره بآنها دادند اما بهمان هفتصد نفر نوکر جیره دادند نه به عرب چریکی فوج همراه هم از اول در جزیره بود با دویست سیصد نفر از فوج سیلاخوری هم رفت در جزیره با موسی خان یاور زین العابدین خان شاهسون هم با سوارش رفت.
در اول که میخواست زین العابدین خان را بفرستد بجزیره زین العابدین خان عرض کرد قربانت شوم من سالها خدمت کردم بضرب خدمت صاحبمنصب و مواجب عزت شدم و در عهد مرحوم نایب السلطنه اگر چنانچه حالا منظور سرکار اینست نانی را که پدرت داده خودت ببری و بباد فنا بدهی پس چه ضرور که مرا میان جزیره بفرستی اگر دعوا بشود شکستی واقع شود که آبروی چندین ساله من بباد برود مرا میفرستی بحویزه آیا با این شصت هفتاد سوار لکنته بیپا چه خدمتی از دست من بر میآید که بکنم و مصدر چه خدمتی میتوانم شد و این عرضها میکنم نه منظورم اینست که عذر بیاورم نروم نوکر هستم هرچه حکم بفرمایید اطاعت میکنم اما این عرضها را میکنم من جنگ دولتی دیدم این قسم که میخواهید سروکار جزیره را باین قشون محافظت و نگهداری بکنید سوای مایه روسیاهی و خجالت چیز دیگر حاصل نمیشود نفرمایید چرا تو که میدانستی نگفتی خیال کنید امروز دعواست انگلیس بیرون آمده است میان جزیره دستور عمل مرا بدهید که چه قسم دعوا کن از آتش خانه و توپخانه انگلیس خودتان بهتر میدانید ضرور بعرض نیست.
نواب والا در جواب تغیر فرمودند بیمعنی چه چیز است که میزنند هر کدام را که من حرفی میزنم برایم کتاب الف لیله