را دنبال میکردند که پدران دوست و پسران دشمن میباشند و کوتاه سخن اینان هم جز سرکش و نافرمانبردار نبودند.
و چون این دو دسته عشایر نافرمان با آن کوههای سخت و جنگلهای دشوار خود میانه پایتخت و خوزستان نهاده و دولت تا چاره کار این عشایر را نمیکرد نمیتوانست به شیخ خزعل بپردازد از این جهت شیخ همیشه کوشش داشت که لران را در آن نافرمانی آشکار و بختیاریان را در آن سیاست دورویه پایدار نگاهدارد و چنانکه میگویند پولها در این راه خرج میکرد.
بهرحال چون دولت هنوز گرفتار کار این عشایر بود و از آنسوی شیخ خزعل هنوز پرده از روی کار برنداشته دوراندیشانه رفتار مینمود از اینجهت آقای رئیس الوزراء بر آن سر شد که درباره خوزستان تنها به فرستادن یکدسته کوچک از سپاهیان به عنوان پاسبانی در شوشتر بسنده نماید و این بود که در سال ۱۳۴۲ دویست تن سپاهی به فرماندهی یک سرهنگ از اصفهان از راه کوهستان بختیاری آهنگ شوشتر کردند ولی این دسته به مقصد نرسیده در یکی از درههای بختیاری بدست دستهای از مردم کوهستان که در کمینگاه نشسته بودند نابود گردیدند و گویا کمتر کسی از آنان جان بدر برد.
در پیرامون این پیشآمد سیاه در آن هنگام بسی سخنها گفته شده در روزنامهها مقالهها درباره آن نوشتهاند و کسانی پای سیموزر شیخ را نیز به میان میآوردند ولی ما از چگونگی آن آگاهی نداریم و باید بگذریم و بگذاریم. هرچه بود دولت را از عزم خود بازنداشت و در آغاز سال ۱۳۴۲ سرهنگ دیگری (آقای سرهنگ باقر خان) با دویست تن سپاهی از همان راه بختیاری آهنگ خوزستان کرده و تندرست و