خود او بلکه ظهور پرده و جایگاه اوست که این سید باشد. یقین است که سیدمحمد از امیر پیر قلی ترس داشته که در این نامه دورویی نموده زیرا در آغاز نامه آشکار مینویسد او را نسبتی به امام ناپدید نیست و هرگز نمیتواند بود هم آشکار مینویسد که چون دیری بگذرد و آواز او به همه شهرهای اسلام برسد آن زمان است که هنگام ظهور امام ناپدید خواهد رسید با این همه در پایان نامه خود را پرده و جایگاه مهدی میخواند که معنی آن (بدانسان که در جای دیگر شرح داده) بودن او خود مهدی و نبودن مهدی دیگر است. این عبارت را در آخر نامه نیافزوده مگر آنکه میدانسته پیر قلی معنی آن را نخواهد فهمید.
اما خود مهدی بودن سیدمحمد که دعوی عمده او بوده برای پیشرفت این دعوی شگفت و برای اینکه آن را با کیش شیعیان دوازده امامی سازش بدهد مقدمه درازی چیده و یک رشته مطالبی را از آن باطنیان و از آن خود بهم بافته است.
نخست میگوید «پیغمبر و دوازده امام که به چشم مردم مرده یا کشته شدهاند آیا ایشان با دیگر آدمیان یا با جانوران و چهارپایان یکسان هستند که چون مردند یا کشته شدند نابود شوند؟» هم خودش پاسخ این پرسش را داده میگوید: «پیغمبر و امامان هرگز نابود نمیشوند و مرگ ایشان نیست مگر ناپدید شدن از چشم مردمان و رفتن از این جهان پدیدار به آن جهان ناپدیدار از چنانکه عیسی را که جهودان کشتند و سر او را به مصر فرستادند خدا در قرآن آشکار میفرماید که او را نکشتند بلکه خدا او را به آسمان برده است پس از اینجا حال پیغمبر و یازده امام با امام دوازدهم یکی است چه اگر این از دیده مردم ناپدید شده و زنده است آنان هم ناپدید شدهاند و زندهاند