این برگ همسنجی شدهاست.
به همدستی مردم اوباش به خودسری برخاسته خویشتن را «شاه حداد» میخواند و از مردم طلب مالیات میکند. ولی چون مرد سبکمغزی بوده در اندک زمانی رسوا شده مردم او را دست میاندازند. مردم شوشتر داستانهای خندهآور بسیار از او دارند که زبان به زبان نگاهداشتهاند و جملههایی را از شاه حداد با لهجه خاصی که اعراب خوزستان برای گفتگوی فارسی دارند نقل مینمایند.[۱]
در همانزمان مشایخ عرب در همه جای خوزستان سر به نافرمانی آورده بودند و چون در سال ۱۲۶۵ میرزا قوما[۲] نامی از سادات بهبهان در آن شهر به سرکشی برخاسته بازار راهزنی و تاراج و کشتار را در آن نواحی گرم گردانید این مشایخ خوزستان همگی با او همدست بودند.
در ناسخالتواریخ نام آن مشایخ را شیخ حاکم و شاه حداد و شیخ جابر و شیخ عبداللّه و شیخ قادر مینگارد.
- ↑ مردم شوشتر و دزفول فارسی را با لهجه خاصی گفتگو میکنند که با فارسی ادبی تفاوت بسیار دارد. و چون تازیان آنجا به فارسی سخن بگویند تازه آن لهجه خاص شوشتری را با لهجه دیگری گفتگو مینمایند از عبارتهایی که از شاه حداد نقل میکنند آنکه روزی از بازار شوشتر میگذشته چون مردم به احترام او بر نمیخاستهاند داد میزده. «خودت وری خودت نشین». (برخیز و بنشین). میگویند چون به تهران رسیده و در توپخانه توپها را دیده بود سخت ترسیده و میگفته: «خودمان چه دانستی اغز توپ اغز قشون» (ما چه میدانستیم اینقدر توپ و اینقدر قشون است».
- ↑ میرزا قوما از سرکشان معروف آن زمان و همچون محمدتقی خان و شیخ ثامر ابزار سیاست انگلیس بوده و تا این هنگام بارها شوریده و مایه دردسر دولت گردیده بود ولی هر زمان به عنوانی خود را رها مینموده است. لیارد در کتاب خود نام او را برده.