پافشاری داشت که خود محمدتقی خان نزد او بیاید و چون محمدتقی خان از هر راه نومید بود دست به دامن معتمدالدوله که این هنگام در شوشتر نشیمن داشت زد و معتمدالدوله از سلطان مراد میرزا خواستار شد که به محمدتقی خان زینهار داده او را آزاد بگذارد.
سلطان مراد میرزا این خواهش را پذیرفته گروههایی را که از بختیاران گرفته بود در شوشتر به معتمدالدوله داده خویشتن از راه کهکیلویه به فارس شتافت.[۱]
داستان محمره
ما بارها از رود کارون نامبرده از چگونگی آن در زمان باستان گفتگو کردهایم. این نکته را هم باید گفت که در زمانهای باستانی کارون با شطالعرب درنیامیخته از جویی که امروز بنام بهمن شیر معروف است یکسره به دریا میریخته نمیدانیم کدام پادشاهی جویی میانه در رود برای آمد و شد و کشتیها پدید آورده که حال امروزی پیدا شده و در همان زمانها بوده که در شمال این جوی در آنجا که دو رود بهم میپیوندد آبادی پیدا شده که بنام «بیان» معروف بوده. نیز آن جوی نوین را جوی بیان مینامیدهاند.
در قرنهای نخستین اسلام بیان یکی از شهرهای خوزستان شمرده میشد و ناچار به علت آمد و شد کشتیها تجارت مهمی داشته یکی از کارهای تاریخی عضد الدوله دیلمی این است که آن جوی بیان را که برای آمد و شد کشتیهای بزرگ پیداست که از این کار او رونق بیان بیشتر گردید. گویا از همان زمان عضدالدوله و در نتیجه آن کار او بوده
- ↑ ناسخالتواریخ