دزفول دست داشتهاند. بویژه در کارهای شوشتر که از این سپس لانه فتنه و آشوب است و همیشه دست مشایخ آلکثیر با شورشیان آن شهر یکی بوده است.
شاید این داستان صفی میرزا نخستین فتنه و آشوب است که به مردم شوشتر درس فتنهبازی آموخته. به گفته مؤلف تذکره چون شیخ فارس به شهر درآمد روزبهروز فتنه سختتر میگردید تا ابو الفتح خان ناگزیر شده صفی میرزا را سرداد و چون او از دژ بیرون آمد شورشیان دلیرتر گردیده بر شورش افزودند و ابو الفتح خان از دژ گریخته اختیار شهر را به شورشیان سپرد.
بدینسان صفی میرزا بار دیگر دستگاه فرمانروائی درچید و چندی نگذشت که بزرگان کهکیلویه نیز به شوشتر نزد او آمده فروتنی و فرمانبرداری به او آشکار ساختند. مؤلف تذکره میگوید: «بسا فتنهها از وجود او برپا شد و مردم بیگناه به قتل رسیدند و اجامر و اوباش دست یافتند.»
پس از هشت ماه که صفی میرزا در شوشتر بود به نواحی کهکیلویه بدانجا که جایگاه اسماعیل میرزای دروغی بود رفت در آنجا میان لران دستگاه بلندی درچیده به کامرانی پرداخت و دو سال دیگر بدینسان بسرداد تا در سال ۱۱۴۰ به هنگامیکه در دهدشت به فرمان طهماسب قلی خان (نادرشاه) که از مشهد فرمان فرستاده بود کشته گردیده بساطش برچیده شد.
در زمان صفی میرزا حکمرانی شوشتر به دست شیخ فارس آلکثیر بود و او اسفندیار بیگنامی را به نیابت برگمارده اختیار کارها را بدست او سپرده بود. مؤلف تذکره مینویسد اسفندیار بیگ مرد