برگه:TarikheMoaserV1.pdf/۶۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۵۱

بپادشاهی نشستن آقا محمد خان

تا این زمان آقامحمدخان قاجار هنوز دعوی پادشاهی ایران را نداشت. پس از جنگ گرجستان آقا محمد خان به منتهی درجهٔ غرور خود رسید و ازین پیشرفت‌های خیره کننده که تا آن زمان تنها جنبهٔ تاخت و تاز داشت خود بیش از همه حیرت زده شد و بهمین جهة چون دیگر مانعی در برابر خویش نمی‌دید درصدد شد علناً خود را بپادشاهی ایران اعلان کند و در سال ۱۲۱۰ سران سپاه خود را برای همین مقصود بطهران احضار کرد.

در مجلسی که با حضور سرکردگان در طهران تشکیل داد تاجی را که پیش از وقت تهیه دیده بود بدست گرفت وگفت اگر ایشان موافقت کنند تاج را بر سر خواهد گذاشت، اما بدین شرط پادشاهی را می پذیرد که همهٔ حاضران سوگند یاد کنند که تا زنده‌اند از یاری و وفاداری با او دست برندارند. پس از آنکه همه سوگند خوردند تاج مروارید نشانی را که آماده کرده بود بر سر گذاشت و شمشیری را که از سر قبر شاه‌اسمعیل صفوی مؤسس سلسله صفوی آورده بودند بر کمر بست و بدین وسیله خود را جانشین صفویه و پادشاه واقعی و پیشوای مذهب شیعه قرار داد.

انقراض سلطنت افشارها

پس از کشته شدن نادرشاه سلطنت بازماندگان او در ایران بکلی برچیده نشد و در تمام دورهٔ سلطنت خاندان زند بازماندگان نادر در خراسان هم چنان حکمرانی داشتند و گویا کریم خان عمداً مزاحم ایشان نبوده است. آقا محمدخان که بسلطنت ایران نشست درصدد برآمد این خانواده را براندازد این بود که ببهانهٔ زیارت عازم مشهد شد و در باطن می‌خواست دست جانشینان نادر را از آنجا کوتاه کند و درضمن بجواهر و نقدینهٔ فراوانی که معروف بود هنوز در دست بازماندگان نادر هست دست بیابد.

چون آقامحمدخان نزدیک مشهد رسید شاهرخ میرزا پسر رضا قلی میرزا و نوهٔ نادرشاه که آخرین شاهزادهٔ خاندان افشار بود و در خراسان استقلال داشت و دراثنای زد و خورد های سابق دستگیر شده و کورش کرده بودند مصلحت را در این دانست که باو پناه ببرد تا جان وی درامان باشد این بود که نزد آقا محمد خان رفت. آقا محمد خان هم در رواق امام هشتم در حضور همهٔ بزرگان خراسان سوگند یاد کرد که آسییی باو نرساند و پس از آنکه او را خام کرد جواهری را که پیش او سراغ داشت خواستار شد و چون شاهرخ میرزا از تسلیم آن خودداری کرد وی را در شکنجه کشیدند و چندان شکنجه کردند که چیزی نمانده بود جان بسپارد. این بود که از ترس جان خویشتن جایی که آن گوهرها