برگه:TarikheMoaserV1.pdf/۲۵۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۲۱۷

ولادت ناپلئون فابویه در اصفهان همهٔ توپهایی را که ساخته بود بصدا درآورد و با آنها شلیک کرد. بدین‌گونه رسماً اعلان کرد که کارخانهٔ وی نتیجهٔ خود را بیرون داده است. درضمن جشنی در کارخانه گرفت و عده‌ای از اعیان شهر را دعوت کرد و پرژوزف در حضور آنها مراسم دینی را بجا آورد و در آن مجلس جشن تا نیمه شب آن روز فابویه با مردم اصفهان دربارهٔ مفاخر کشور خود سخن رانده و شرحی از تمدن فرانسه و مساوات در میان مردم و عدالت مطلق و اینکه هرکس در آنجا بواسطهٔ لیاقت بهر مقامی میتواند برسد بیان کرده است و پیداست که این مجلس جشن بیسابقه چه اثری ممکنست درمیان مردم اصفهان در آن روز کرده باشد.

فابویه چتان نسبت بزیردستان و کارگران خود نفوذ کلام بهم زده بود که در غیبت وی هم کار معطل نمیماند، چنانکه در پایان ماه اوت ۱۸۰۸ (رجب ۱۲۲۳)که وی سخت بیمار شد در مدت بیماری وی خللی بکار وارد نیامد و بیش از یک ماه بستری بود و تب سخت می‌کرد و درین مدت معالج وی پرژوزف و میرزا اسمعیل طبیب اصفهانی بودند.

در آغاز ماه اکتبر همان سال (شعبان ۱۲۲۳) فتحعلی شاه بفابویه فرمان داد بیست اراده توپی را که تازه ساخته بود بطهران بفرستد. وی ژنرال گاردان را ازین کار خبر کرد و عجله کرد بقیهٔ توپهایی را هم که از او خواسته بودند بسازد.

چرخهای این توپها را بسیار محکم و بسیار سبک ساخت و پس از آن مدتی وقت صرف کردند که اسبها را بکشیدن آنها عادت بدهند، زیرا که اسبهای اصفهان تنها بسواری دادن عادت کرده بودند. این کار دشوار و بسیار طولانی بود و فابویه سرگرم همین‌کار بودکه ژنرال گاردان در پایان ماه نوامبر (رمضان ۱۲۲۳) اورا بطهران احضار کرد.

چون بطهران رسید آگاه شد که دربار طهران احساسات سابق را دربارهٔ هیئت نظامی فرانسوی ندارد و از نظر شاه افتاده است و احتمال میرود ناچار شود بزودی از ایران برود. اینکه فتحعلی شاه رفتار خود را تغییر داده بود بواسطهٔ این بود که آگاه شده بود چگونه ناپلئون بوی خیانت کرده و در سازش با روسها دیگر بایران اهمیتی نداده است. انگلستان نیز البته در تحریک احساسات وی بی‌اثر نبوده است. در بهار سال ۱۸۰۸ (صفر ۱۲۲۳) نخستین سفیر انگلستان در ساحل ایران پیاده شده بود ولی تقاضاهای فوق‌العادهٔ وی که تصرف بندرهای عمده خلیج فارس و دریای خزر بود فتحعلی شاه را بوحشت افگنده بود. هنوز نفوذ گاردان باندازه‌ای بودکه بتواند شاه را وادار کند این سفیر را نپذیرد.