محقق شهربانی، میرزا احمدخان (اشتری).[۱] از همانروز کسانی را که در پیرامون آقایان طباطبایی و دیگران گرفتار گردیده و از آنان کاری سر نزده بود یکایک بآن اطاق برده پرسشهایی نموده رها میکردند. آقا محمدعلی پسر ملک را هم پس از حادثه پدرش رها کرده بودند. بدینسان از شماره ما بسیار کاست. در این میان یحییمیرزا را که گرفتار کرده بودند نزد ما آوردند و این هنگام بود که همه را که بیست و دو تن میبودیم با زنجیر و آن حال آسیبدیدگی برده نهاده پیکرهها از ما برداشتند.[۲] پس از آن سیدیعقوب شیرازی را هم پیش ما آوردند. این بیست و اند تن همچنان در زیر زنجیر روز میگزاردیم. ناهار و شام بهر یکی گرده نانی با خیار میدادند و روزانه دو بار هشت تن و هشت تن با زنجیر در گردن بیرون میبردند، و باید اندیشید که ما چه رنجی میکشیدیم و چه شرمندگی نزد هم میداشتیم. در این میان شکنجه و آزار هم دریغ نمیکردند. بویژه درباره چند تنی و بویژه درباره بیچاره مدیر روحالقدس و ضیاءالسلطان. دادگاهی که برپا شده بود در زمینه سه چیز جستجو داشت و همیخواست با شکنجه و فشار از کسانی آگاهیها پیدا کند. آن سه چیز یکی اینکه بمب را بشاه که انداخته؟. دیگری آنکه بنیادگزار انجمن خانه عضدالملک که بوده؟ سوم تفنگ بمجاهدان که میداده؟ اینها میبود آنچه دنبال مینمودند. وگرنه بداستان مشروطه و مجلس نمیپرداختند. چون مدیر روحالقدس و ضیاءالسلطان را گمان کرده بودند در زمینه نارنجک انداختن بشاه آگاهی میدارند آنانرا زیر شکنجه سخت گرفته هر شب بیرونشان برده و بسه پایه بسته کتک بیاندازه میزدند و با آنکه فریادهای دلخراش ایشان باغشاه را فرا میگرفت از آنهمه وزیران و امیران کسی بدادشان نمیرسید. ما را بدبختی خودمان یکسو و حال جگرسوز این بیچارگان یکسو. سرانجام هم لقمانالملک حکیم شاه بود که دلش بحال آن بدبختان سوخته با خشم گفت تا کی تنهای ما خواهد لرزید و تا کی دست
برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۹۰
ظاهر