آگاهی از کشتهشدن این دو تن با آنحال چون در شهر پراکنده گردید ترس مردم هر چه بیشتر شد و نمایندگان مجلس و سردستگان آزادی هر کدام بجستن پناهگاهی یا نهانگاهی میکوشیدند و چون بیشتر ایشان بسفارت انگلیس پناهنده میشدند، و چنانکه در کتاب آبی مینویسد بامداد این روز چهل و سه یا چهل و چهار تن دیگر بر شماره بستنشینان آنجا افزوده بود، از این جهت لیاخوف کسانی را از قزاق و سرباز در پیرامون در سفارت بپاسبانی برگماشت که جلوگیری از رفتن مردم بآنجا نمایند و این داستان دنبالهای پیدا کرد که یاد آنرا در جای خود خواهیم کرد.
با دیگران چه کردند؟.. با این پیشامدها باغشاه «کانون خودکامگی» گردید محمدعلیمیرزا کینههای دوساله میجست. از آنسو درباریان ستمگر پستنهاد که از مشروطه رنجشهای بسیار میداشتند، اکنون فرصت بافته با کسانی که بدستشان میافتاد دژ رفتاری بیاندازه میکردند.
چنانکه دیدیم دیروز کسان بسیاری را باین باغ آوردند، و امروز هم دیگران را بآنان افزودند و ما بهتر میدانیم که نخست بداستان این دستگیرشدگان پرداخته آنچه دانستهایم بنویسیم تا سپس بداستانهای دیگر رویم. کسانیکه در آن روزها در باغشاه میبودند، اگر دیدههای خود را نوشتندی کتاب شگفتی پدید آمدی. ولی ما چون آگاهی کم میداریم بکوتاهی خواهیم نوشت:
شادروانان بهبهانی و طباطبایی، با آن هواداریها که در دو سال با محمدعلیمیرزا نموده و با آن فریبها که ازو خورده بودند، چون بنیادگزار مشروطه شمرده میشدند در نزد او از گناهکاران بزرگتر میبودند. با اینحال چون عنوان سیدی و ملایی میداشتند محمد علیمیرزا نتوانست بیش از آنکه کرده بود بکند. بهبهانی سه روز در بند میبود و پس از آن روانه خاک کلهرش گردانیدند. طباطبایی چون زن شاه (دختر کامران میرزا) پشتیبانی باو مینمود از دمیکه بباغ رسید آسوده و گرامی میبود و پس از سه روز رها گردیده در ونک نشست، و سپس آهنگ خراسان کرد. پسر او میرزا محمدصادق بفرمان شاه از ایران بیرون و روانه اروپا گردید. حاحی امامجمعه خویی رها گردید و در تهران بزندگی پرداخت. مستشار الدوله ماهها در بند میبود تا او نیز رها گردید و محمدعلیمیرزا او را بنویسندگی خود برگزید. از شیخ مهدی و ابوالحسنمیرزا آگاهی نمیداریم و همین اندازه میدانیم که آنان نیز رها گردیده از ایران بیرون رفتند.
اما قاضی ارداقی و آندسته از گرفتاران بازمانده داستان ایشان را از گفته میرزا علیاکبرخان میآوریم. میگوید:
همان روز که ملک و میرزاجهانگیرخان را کشتند در یکی از اطاقها دادگاهی برای بازپرس و رسیدگی برپا گردانیدند که باشندگانش اینان میبودند:
مؤیدالدوله حکمران تهران، شاهزاده مؤیدالسلطنه، سیدمحسن صدرالاشراف،