میکردند و هرگونه ویرانی پدید میآوردند. نیمساعت به نیمروز که جنگ چهار ساعت کشیده بود انجمن آذربایجان و دستگاه میرزا صالحخان نیز خاموش گردید، و جنگ بیکبار پایان پذیرفت. لیکن توپها همچنان آتش میبارید و درها و پنجرههای خانههای بانوی عظمی و ظلالسلطان و حیاط انجمن را فرو میکوفت. پس از دیری توپها خاموش گردیده نوبت تاراج رسید. سربازان سیلاخوری و دستههای انبوه دیگر بعمارت بهارستان درآمده دست بکندن و برداشتن و بردن گشادند و هرچه یافتند تاراج کردند همچنان خانههای ظلالسلطان و بانوی عظمی و انجمن آذربایجان را تاراج کرده درها و پنجرهها را کندند. نیز انجمن مظفریه را که یکدسته هم از آنجا تیراندازی میکردند تاراج کرده آسیب رسانیدند.
چنانکه دیده میشود آزادیخواهان از بیسامانی و بیسری زبون گردیدند، وگرنه آنان دلیریهای نیکی از خود نمودند. کسانیکه در این جنگ پادرمیان داشتهاند و ما نام هاشان میدانیم در پایین مینویسیم.
ابوالفتحزاده (اسدالله خان) پادو برادر خود، این مرد از مهاجران و خود در قزاقخانه سرتیپ میبوده ولی از دو سال پیش با لیاخف راه نرفته با دو برادرش از قزاقخانه بیرون آمده بودند، و امروز در میان جنگندگان بالاخانههای مجلس میبودند.
حسنخان پولادی. این مرد در قزاقخانه سرهنگ میبوده، و او نیز از دو سال پیش بیرون آمده بود و امروز در میان جنگندگان میبود.
منشیزاده. این در قزاقخانه از کارکنان دفتری بوده و او نیز بیرون آمده و امروز در میان جنگندگان میبود.
حاجبالسلطان که با یک دسته از تفنگداران مظفرالدینشاهی از انجمن مظفریه می جنگیدند و چون تیراندازان زبردست میبودند تیرهاشان همه بآماج میخورد.
اسماعیلخان سرایی که او نیز در میان تفنگداران انجمن مظفری میوود و سپس خواهیم دید که در پیشامد دیگری گرفتار گردیده بدار آویخته شد.
حامدالملک که سپس در میان مجاهدان بنام میبود و در کاشان با دست نایب حسین کشته گردید.
سیدعبدالرزاق که جوان غیرتمندی میبود و سپس باستانبول گریخت و از آنجا بمجاهدان گیلان پیوست و بتهران آمد و با میرزا علیمحمدخان سرتیپ کشته گردید.
خواهرزاده میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل (گویا نامش اسدالله خان میبود) که در همان جنگها کشته گردید.
شجاع لشکر خلخالی که در انجمن آذربایجان یکی از جنگندگان بسیار دلیر او میبوده و سپس گریخته بباکو رفت.
مسیبخان که او نیز آذربایجانی میبود و سپس یکی از سردستگان گردید.