شادروانان بهبهانی و طباطبایی هر یکی دستهای از خویشان و پیروان همراه آورده بودند از آنسوی یکدسته از سران آزادی از میرزا جهانگیرخان و ملکالمتکلمین و قاضی ارداقی و دیگران که بجان خود میترسیدند، از چند روز پیش بمجلس پناهیده خود در آنجا میبودند. با آنکه بیشتر نمایندگان بیغیرتی نموده امروز بمجلس نیامدند باز در آنجا انبوهی میبود در بیرون نیز مردم هواخواهی بمجلس مینمودند و دستههایی برای آمدن بمجلس آماده میشدند.
دو سید و دیگران بشیوهٔ همیشگی خود بجلوگیری از جنگ و خونریزی میکوشیدند. آقای بهبهانی کسی را پیش قاسمآقا فرستاده بنزد خود خواند. براون میگوید: قاسمآقا آمد و گوش بسخن بهبهانی نداد. ولی این گفته از مستشارالدوله است که آنکس باز نگشت، و ما ندانستیم آیا پیام آقا را بقاسمآقا رسانید یا نه. بمجاهدان سخت سپرده میشد که پیشدستی نکنند و بهرحال از تیراندازی بافسران روسی خودداری کنند. این نیز یک خامی ایشان بود که میپنداشتند نباید افسران روس را بزنند.
هر دو سو آماده ایستاده ولی جنگی رخ نمیداد در آن میان شادروان سید جمال الدین افجهای، آن پیرمرد غیرتمند، سوار الاغی از خانه خود (در پامنار) بیرون آمده و با گروه انبوهی از مردم که بچند صد تن میرسیدند، دنبال او افتاده آهنگ مجلس کرده بودند اینان برای آنکه از یکراه کمقزاقتری روانه شوند، از کوچه مسجد سراجالملک و از تخت بربریها بخیابان پستخانه درآمده از آنجا خود را بجلو خانه ظلالسلطان رسانیده بودند افسران روسی خواستند آنان را بازگردانند، و چون دیدند گوش نداده همچنان میآیند، برای بیمدادن دهانه توپی را بسوی آنان برگردانیدند و آتش کردند. این توپ هوایی (یا بیگلوله) بود و گزندی از آن بکس نرسید، ولی از آوایش الاغ افجهای بزانو در آمده و او از روی الاغ پایین افتاده و پیروان او بهم درآمدند. در آن هنگام یک افسر روسی تپانچه خود را در آورده یک تیری بهوا انداخت، و این نشان جنگ شده قزاقان بیکبار به شلیک پرداختند و از آنسوی مجاهدان نیز پاسخ دادند و بدینسان خونریزی آغاز گردیده، یک هنگامه شگفتی برخاست، زیرا از یکسو افجهای و پیرامونیانش که زیر آتش مانده بودند سه تنی از ایشان (که یکی جوان آموزگاری میبود) با گلوله قزاقان از پا افتادند و یکتن نیز زخم سختی برداشت، و خود افجهای که در میانه مانده بود، کسان وزیر اکرم در خانه بانو عظمی را باز کرده او را با پسران و بستگانش بدرون بردند و بدینسان از گزند رهانیدند. پیرامونیانش بازگشته از هم پراکندند. از یکسو قزاقان که سنگری نمیداشتند تیراندازان زبردست مجلس و انجمن آذربایجان بسیاری از آنان را از پا انداختند، چنانکه قزاقان ایستادگی نتوانسته خود را بخیابان کشیدند ولی یک افسر روسی در پهلوی توپ دست و پای خود را گم کرده با توپ بشلیک پرداخت. جنگ سختی در گرفته و رشته از دست رفت. اسبهای توپخانه که بار گلوله و قورخانه میداشتند از زیر