هرگز هتک این حرف و ثقلت این تهمت را که از روی کمال بیاطلاعی ناشی شده بر خود قبول نکرده و جمعی که تا این درجه از اس اساس مسائل مهمه مملکت بیاطلاع بوده و با تبعیض اصول قانون با اختلاف مواقع معتقد باشند رشته نظم اکناف مملکت چندین هزار ساله و موجبات رفاه و امنیت جماعت کثیره ملت را که خداوند در عهدهٔ کفایت شخص همایون ما مقرر و مسئول معین فرموده از دست نداده و بیشتر از این متحمل هواپرستی اشخاص قلیلی از مغرضین نخواهیم بود تا بمشیت قادر متعال و توجهات ائمه هدی و تأییدات حضرت حجة عجلالله فرجه سلطنت خود را از روی حقیقت منظم و قانون اساسی را بدون تبعیض بموقع اجرا گذاریم تا عموم ملت از فواید آن بهرهمند و در مهد امن و امان آسوده و مرفهالحال باشند.»
بازپسین روزها از روزهای یکشنبه سی و یکم خرداد و دوشنبه یکم تیر (۲۱ و ۲۲ جمادیالاولی)، چون روزنامهها بچاپ نرسیده آگاهی روشنی نمیداریم. پیداست که در این روزها چیرگی شاه بیشتر و سختی کار فزونتر میبوده که روزنامهها بیرون آمدن نتوانستهاند.
در این روزها مجلس بنام میانجیگری، نهانی برپا میشد و گفتگوهایی میانه آن با دربار، بنمایندگی مؤتمنالملک و مشیرالدوله (که این دو برادر نیز کار میانجیگیری را برگزیده هر دو سو را از خود خشنود میگردانیدند) و دیگران میرفت و پیداست که هیچ نتیجهای بدست نمیآمد.
از آن سوی آزادیخواهان در مسجد سپهسالار و بهارستان انبوه میبودند، و نهانی تفنگ و فشنگ نیز با خود میآوردند. دیگر پرده دریده شده و کار بدشمنی آشکار انجامیده بود. تقیزاده و دیگران امید بسیار بیاوری شهرها میبستند. تلگرافها در میان شهرها در میان آنها با تهران همچنان در آمد و رفت میبود. از تهران تلگرافهای سهشانگیز بهمه شهرها فرستاده میشد، و از آنها نیز پاسخها میرسید. تبریز و رشت و اسپهان و شیراز و قزوین و همدان و کرمانشاه همگی نوید فرستادن یاور میدادند. این نویدها که (جز از آن تبریز) بیپا میبود در تهران بآنها ارج گزارده میشد و مایه پشت گرمی میگردید. اسپهان گذشته از تفنگچی، پنجاه هزار تومان پول برای در رفت جنگ نوید میداد. آقا نجفی و دیگر ملایان با تلگراف «فتوای جهاد» برای نگهداری مشروطه میفرستادند. در همان هنگام امید یاوری از علمای نجف نیز میرفت. زیرا چنانکه گفتیم سه سید، و همچنین انجمنهای تبریز و رشت و دیگر جاها تلگراف کرده چگونگی را آگاهی داده بودند.
در این روزهای بازپسین که چیرگی دربار بیشتر و ترس فزونتر شده بود با تلگراف با قزوین و ساوه گفتگو میرفت که آنها چون نزدیکتر بودند تفنگچیان خود را زودتر فرستند. کار را در هنگامش نکرده و اکنون بدینسان گرفتار فشار شده بودند.