برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۳۳۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
تاریخ مشروطهٔ ایران
۹۰۰
 

انجمن می‌خواست پولی به آمریکا برای مادر باسکرویل بفرستد. دکتر وانیمان که ریش‌سفید آمریکاییان در تبریز می‌بود خرسندی نداد. تفنگی را که آن جوان به دست می‌گرفت و به هنگام کشته‌شدن نیز در دستش می‌بود، پیدا کرده نامش را و اینکه در راه آزادی کشته شده، به روی آن نویسانده به یادگار برای مادرش فرستادند. نیز دسته‌ای از کسانی که زیردست او می‌بودند با رخت و کلاه ویژه خود پیکره‌ای برداشته این را نیز به امریکا فرستادند.[۱]

در این روزها جنگ بریده شده و چون گفتگوی آشتی در میان می‌بود پنداشته می‌شد اندوه باسکرویل واپسین اندوه باشد. ولی در همانروزها اندوه دردناک دیگری رخ داده داغ دیگر به دل آزادی‌خواهان نهاد.

بارها نام میرهاشم‌خان خیابانی را برده‌ایم. این مرد جوان که دلیری و زیبایی و کاردانی و ستوده‌خویی را با هم می‌داشت این زمان جایگاه دیگری پیدا کرده پس از سردار و سالار بگانه‌کس شمرده می‌شد و گفته‌ایم که رشته کارهای سالار در دست او می‌بود. روز چهارشنبه یکم اردیبهشت به هنگامی که سراسر شهر را خاموشی فراگرفته و هیچ‌گونه تکان و آوازی در میان نیز نمی‌بود او برای سرکشی به سنگر ساری‌داغ می‌رود و در آنجا به هنگامی که استاده بوده از سنگر دولتیان گلوله‌ای می‌اندازند و آن از گونه راستش خورده از پشت سر بیرون می‌آید و مرد دلیر همان‌جا افتاده جان می‌سپارد.

این آگاهی چون به شهر رسید از مردم خروش برخاست و همچون روزی که حسین‌خان باغیان کشته شده بود همگی به هم برآمدند. مجاهدان خیابان دسته‌دسته به ساری‌داغ شتافتند تا جنازه را بیاورند. سختی اینجا می‌بود که چگونه آگاهی را به خاندان و کسان او برسانند. این گفته از حاجی محمدجعفر خامنه‌ایست که من به خانه میرهاشم‌خان شتافتم و با پدرش دیدار کرده گفتم: میرهاشم‌خان زخم برداشته. آقامیرجعفر خودداری نموده پاسخ داد: اگر کشته نشده باکی نیست. در این میان چون تن خون‌آلود آن جوان را از کوه پایین آورده به نزدیکی رسانیده بودند و از بیرون آواز شیون و گریه برخاست، آقامیرجعفر چگونگی را فهمیده چنان بی‌توان گردید که خویشتن‌داری نتوانست و بیخود و بیهوش به زمین افتاد. مادرش بیهشانه سنگی را برداشته بر سر خود کوفت چنانکه ما گمان کردیم سرش را از هم پاشید. پسر کوچکش میراحمد نام تفنگ را زیر چانه گزارده می‌کوشد خود را بکشد نگذاردند. اینست نمونه‌ای از اندازه اندوه آن خاندان. این جنازه را نیز با شکوه بسیاری به خاک سپردند ولی ما چون آگاهی روشنی نمی‌داریم به این اندازه بس می‌کنیم.

  1. پیکره ۲۸۰.