پرش به محتوا

برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۲۶۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۸۳۷
بخش سوم
 

رییس آن ضیاءالعلما می‌باشد.

از کمیسیون‌های «مالیه» و «اعانه» نیز نام برده ستایش می‌نویسد.

یک چیز که مساوات فراموش کرده ننوشته سامان و آراستگی دسته‌های مجاهدان بوده. با آنکه ایرانی و قفقازی و گرجی و ارمنی و شهری و دیهی به هم آمیخته بودند با همدیگر رفتار برادرانه می‌کردند، و با همه تخم‌پاشی‌هایی که از سوی میوه‌چینان رخ می‌داد رشته همدستی را از هم نمی‌گسیختند.

یک نمونه نیکی از سامان و آراستگی تبریز در آن جنگ و گرفتاری بیرون آمدن روزنا‌مه‌های «ناله ملت»، «انجمن»، «مساوات» و چاپ‌شدن دیگر نوشته‌ها، و باز گردیدن دبستان‌ها می‌بود که مساوات این را نیز فراموش کرده است.

کوتاه سخن: در این دوره شهر از هر باره در سامان و آرامش می‌بود. از آنسوی در این دوره تبریز تنها نبوده خوی و سلماس نیز با آن همدوش می‌بودند. چنانکه به باز بودن آن ارج می‌گزاردند و دلبستگی می‌نمودند. از آن سوی دولتیان به گرفتن این راه و با آشفته گردانیدن آن بسیار می‌کوشیدند و کارکنان روسی شوسه با آنان همدل و همدست می‌بودند. این بود در آخرهای دی ماه یک دسته از ماکوییان در گلفرج که دیهی در مرز است گرد آمده آشوب برپا کردند و راه را بستند. یک بار نیز در نزدیکی جلفا پست را زدند. همگی می‌دانستند که این کارها برای بهانه دادن به دست روسیان است که سپاه از جلفا بگذرانند. از اینرو از تبریز حاجی میرزا آقا بلوری را که از بازرگانان و خود از سردستگاه مشروطه‌خواهان می‌بود همراه رضاقلیخان سرتیپ یکانی و برادرش محسن‌خان گوژپشت (که این زمان به سردار پناهیده در تبریز می‌بودند) روانه آنجا گردانیدند. اینان به جلفا رفته به کارهای آنجا رسیدند. سپس ماکوییان را در گلفرج شکسته بیرون راندند. بدینسان به کارها سامان داده به مرند آمدند و در آنجا نزد فرج‌آقا ماندند.

لیکن خواهیم دید که چندی نگذشت مرند و جلفا از دست رفت و آمچه ماند و با تبریز همدوشی نمود خوی و سلماس بود.

سلماس را چنانکه گفتیم حاجی پیشنماز و دیگران نگه می‌داشتند، خوی نیز همانکه گشاده گردید، حیدر عمواوغلی که از تبریز به مرند رفته بود خود را به آنجا رسانیده رشته کارها را به دست گرفت، (گویا با دستور کمیته باکو). در آنجا نیز عدلیه و شهربانی و مالیه و دیگر اداره‌ها برپا گردید. نیز عمواغلی با چابکی و کاردانی بسیار به بسیج نیرو پرداخت که شهر را در برابر کردان و ماکوییان که آبادی‌های نزدیک را گفته بودند نگه دارد و از همان روزها جنگ‌هایی آغاز یافت که داستان آنها را جداگانه خواهیم آورد.

امیرحشمت (یا سعیدالممالک) که او نیز از تهران به قفقاز رفته و از آنجا به تبریز رسیده بود انجمن ایالتی او را به فرمانروایی خوی برگزید، و این روانه گردیده با عمواغلی