برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۲۵۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۸۲۳
بخش سوم
 

پیرامونها بهتر از هرکس آشنا میبودند، و کسانی از ایشان در آن چند روزه بدستاویز داد و ستد بسردرود آمده سنگرهای مجاهدان را یاد گرفته بودند، از اینرو چون جنگ آغاز شد از کوچه‌باغها به پیشرفت پرداختند و از پشت سر مجاهدان درآمده از هر سوی سردرود را فرا گرفتند. این بود مجاهدان بیش از هفت هشت ساعت ایستادگی نتوانسته شکست یافتند. کسانی از ایشان کشته گردیده از بازماندگان دسته‌ای خود را بیرون انداختند و دیگران گرفتار شدند. از ایشان نیز سواران کسانی را کشته و کسانی را لخت کرده رها گردانیدند.

از آنانکه گرفتار شدند یکسی حاج حسین ارومچی و دیگری اصغر خان (مسکین) و سومی نایب حسین یاپوشقانچی بودند. این یکی را همانجا کشتند، ولی حاج حسین و اصغرخان را با حال بدی بمراغه فرستادند و در آنجا بزندان سپردند. نیز دو تن نماینده علمای نجف (شیخ جلال نهاوندی و سید معین) دستگیر افتادند که بمراغه فرستاده شدند.

مشهدی محمدعلی‌خان میگوید: من پای تلفون میبودم با حاج حسین و اصغر مسکین گفتگو میکردیم. ایشان سختی کار را آگاهی مبدادند. ناگهان حاج‌حسین گفت: «کار از کار گذشته و کمک هم سودی ندارد». این گفته تلفون را رها کرد. من چگونگی را بستارخان آگاهی دادم. بباقر نیز کسی فرستادیم و چون او بیامد هرسه سوار گردیده تا خطیب پیش رفتیم. در آنجا گریختگان میرسیدند. ستارخان بسرکردگان بد گفت. ولی سودی نداشت. تا غروب ایستادیم. ستارخان گفت برویم بسردرود. باقرخان و من نپسندیدیم و او را برداشته بشهر بازگشتیم.

بدینسان صمدخان خودرا به پیرامون شهر رسانیده در سردرود لشگرگاه آمادگی‌های دو سو ساخت و بجلوگیری از آمدن خواربار بشهر کوشید. آزادیخواهان در برابر او «خطیب» را که از آبادی‌های نزدیک شهر است، و در غرب آن بسر راه سردرود نهاده سنگربندی کرده مشهدی هاشم حراجچی و مشهدی شفیع قناد را با دسته‌هاشان به نگهداری آنجا گماردند. مردم خطیب در آن هنگام زمستان خانه‌های خود را رها کرده بشهر آمدند. تنها نایب اکبر ریش‌سفید آنجا که خود مرد دلیری می‌بود با دسته‌ای تفنگچی برای پشتیبانی مجاهدان بازماندند.

قراملکیان که گفتیم پس از تهی‌شدن دوچی رو بستارخان آورده ازو آمرزش و زینهار خواستند، و او بی‌هیچگونه بازخواستی زینهار بآنان داد، در این هنگام باز دشمنی از سر گرفتند و با صمدخان بهمبستگی بافتند. عباس هکماواری و دیگران که گریخته بودند دوباره در آنجا گرد آمدند. صمدخان نیز سرکردگانی را با سوارانشان بآنجا فرستاده دستور داد راه آرونق وانزاب را ببندند، و از آنسو نیز بجنگند. آزادیخواهان در برابر آنجا نیز در هکماوار سنگر بستند و مجاهدان گزاردند، و بروی یک بلندی که