برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۲۴۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
تاریخ مشروطهٔ ایران
۸۱۲
 

دویست و پنجاه تن از دلیران مجاهدان را برگزیده از بیراهه خود را به دیزجدز که میانه سلماس و خوی نهاده است رسانیدیم، و از آنجا پس از اندکی آسایش شبانه آهنگ خوی کردیم، و چون میدانستیم امیرامجد و دیگران آگاهی نیافته‌اند و شبانه همگی در خوابند، یکسره خود را بنزدیکی شهر رسانیده از دیوار در که بلند می‌بود بالا رفته بیکبار هیاهو بلند کردیم، و بدانسان بشهر ریخته آنجا را بدست گرفتیم. امیرامجد با یک پیراهن و زیرشلواری از سوراخ دیوار خود را بیرون انداخته گریخته بود.

باری شب هفدهم آذرماه (۱۳ ذوالقعده) بود که مجاهدان بدینسان بآسانی بخوی دست یافتند. چنانکه گفتیم فرمانده این سپاه میرزا نورالله‌خان و قوچعلیخان میبودند که با یکانیان باین کار پرداختند. شادروان بخشعلیخان با همه کمسالی در این جنگها دلیری بسیار از خود می‌نمود، و از همان هنگام نام‌آور گردید. فردای آن روز کسانی را از سرشناسان بدخواهان کشته و خانه‌هایی را نیز تاراج کردند.

نیز همان روز عزوخان و دیگران که از سلمان بازمیگشتند در بیرون خوی ناآگاهان با مجاهدان برخوردند، و در میانه جنگ در گرفته از ماکوییان کسانی کشته شدند، و عزوخان در اینجا نیز شکست خورده توپ و قورخانه را گزارده خود با همراهان، با رسوایی بیرون رفتند.

این فیروزی دیگری برای مشروطه‌خواهان بود و چنانکه خواهیم دید از اینهنگام خوی بار دیگر کانون آزادی گردید، و تا پایان جنگهای تبریز همیشه در آنجا نیز جنگهایی با ماکوییان در میان میبود.

در همان روزها در سایه این فیروزیهای آزادیخواهان، در ارومی نیز جنبش پیدا شده حاجی محتشم‌السلطنه، آن مرد دوروی پست‌نهاد انجمن را در آنجا باز نمود. ولی این تا زمانی بود که تبریزیان دست به بیرون می‌داشتند، سپس که شهر دوباره بتنگنا افتاد او نیز دوباره انجمن را بست.

چنانکه گفته‌ایم عین‌الدوله پس از کناره جستن و تا قزلجه میدان رفتن، شب حسن دلی دوباره بکار آمده با سپاهی که پیش میبود و از تهران تازه می‌رسید، بار دیگر بواسمنج آمد و در آنجا بیوسان نشست که لشگرهای دیگری نیز برسد. در آنهنگام که تبریزیان دسته‌های مجاهدان را باین شهر و آنشهر می‌فرستادند و مرند و سلماس و خوی و مراغه را می‌گشادند، و از پیرامونهای شهر غله کشیده می‌آوردند، عین‌الدوله همچنان در واسمنج می‌نشست، و تماشا می‌کرد، و چنانکه شیوه او میبود که در زمان ناتوانی سخن از آشنی بمیان آوردی، گاهی پیامهای نیک‌خواهانه می‌فرستاد و چنین وا می‌نمود که به جنگ و خونریزی خرسندی نمی‌دارد.

در این هنگام در لشگر او گذشته از دیگران یکدسته قزاق با تویخانه و آمادگی می‌بودند. داستان این قزاقان آنست که چون عین‌الدوله با فشار محمدعلیمیرزا التماتوم