محمدعلیمیرزا دوباره دستور داده بود که چون عینالدوله کنار جسنه سرکردگان اگر بتوانند ملایان را برده در اسلامیه بنشانند، و اگر نتوانند لشکر را از شهر کوچانیده در یک جایی نشیمن دهند تا از تهران والی فرستاده شود. سرکردگان پس از گفتگو این دوم را برگزیدند. ولی دوباره با یک دشواری روبرو گردیدند، و آن اینکه اگر کسی همپایه عینالدوله در لشکرگاه نباشد سرکردگان با یکدیگر راه نروند و رشته از هم گسیخته گردد، و این بود چنین نهادند که بنزد عینالدوله رفته ازو بخواهند که دوباره فرماندهی را بپذیرد و باین آهنگ کسانی بنزد او فرستادند. ولی عینالدوله نپذیرفت.
بدینسان روز سهشنبه پایان یافت. شب چهارشنبه خیابانیان بار دیگر بسر آنان تاختند و باز بجنگ و چیرگی پرداختند.
فردا بامدادان سرکردگان در باغ جای ماندن ندبده هر یکی با دسته خود روانه باسمنج گردیدند، و در آنجا هر یکی از رحیمخان و شجاعنظام و دیگر سرکردگان آذربایجان، با تلگراف از شاه پرک گرفته بخانههای خود رفتند که بهنگام نیاز دوباره بازگردند، و آنچه از کالا و کاچال تاراج کرده بودند بار کرده با خود بردند و چون تلگرافی که در این باره از تهران برحیمخان رسیده در دست ماست آنرا در پایین میآوریم:
از باغ بباسمنج - جناب امیرالأمراءالعظام رحیمخان سردار نصرت تلگرافی
پ ۲۴۸
شجاع نظام