بسوی پل آجی پیش میآمدند. دیگری از سوی دوچی که باز از چند راه، از جلو و از چپ و از راست بفشار پرداخته و دیوارها را شکافته تا نزدیکی انجمن حقیقت پیش آمده بودند، و آنچه زور میداشتند بکار میبردند. در بلوای تبریز مینگارد: امروز خود رحیمخان تفنگ برداشته بجنگ برخاسته بود و با سواران خود از راه دوازده دوچی تاخت آورده و توپی را در گورستان سیدابراهیم نهاده بسنگرهای مجاهدان میبست. چنانکه هفده توپ بر سنگرهای دروازه استانبول زد و مجاهدان ویجویه و کوردرلو که در این سنگرها میبودند خود را نباخته از جا در نرفتند. یک گلوله توپ بسنگر برخورده و آن را از هم پراکند و خود آن ترکیده حاجیآقا جوان دلیر کردرلو را از هم پرانید، چنانکه خون آن جوان و پارههای گلوله و سنگهای سنگر را با هم در یکجا بسر و روی مشهدی حسین و مشهدی سیفالله کوردلو زد. ولی اینان پروا نکرده از کار خود بازنماندند. نیز مینویسد: در سوی کوچه ایرانچی (شمال انجمن حقیقت) مجاهدان که در سنگر پیش سرگرم تیراندازی میبودند و آنجا بالاخانهای میبود گلوله توپ یک ور آنرا برداشته محمدجعفر نام مجاهد را با خود برد. دیگر مجاهدان ایستادگی نتوانسته بگرجی بمباندازی که همراه میبود گفتند بمب بیاندازد، و گرجی که زبان نمیفهمید خواست ایشان درنیافت. مجاهدان جای ایستادن ندبده بسنگر دیگر پس کشیدند. ولی سواران گرجی را زده جنازه او را باسلامیه بردند. سردار دستور داد دوباره بمبانداز و تفنگچی بآن رزمگاه خونین درآمده با هر کوشش میبود سواران را از آن کوچه و خانه بیرون کردند. در این هنگام گلوله بپای محمدخان برادرزاده سردار خورد و آن جوان دلیر از پا افتاد. احمد نام مجاهد او را برداشته تا انجمن حقیقت رسانید.
در گرماگرم این کشاکشها سالارارفع با دستههای خود از سواره و سرباز همراه تفنگداران قراملک و اسکو از راه هکمادار و آخنی (اخنخو) پیش آمدند، و چون در هکماوار جز در چند جا سنگر بسته نشده و جز مجاهدان کمی در اینجا نمیبودند کسی جلوگیری نکرد، و آنان خود را بدرون کوی رسانده به پیشرفت پرداختند. قراملکیان و تفنگداران خود هکماوار (که به دولتیان پیوسته بودند) و لوطیان اسکو پیشرو میبودند و شلیککنان پیش میآمدند، پشت سر آنان دستههای دیگر میرسیدند، و بهر کوچه که دست مییافتند تاراج میکردند و بیباکانه پیش میرفتند و چنین میخواستند اگر سپاه ماکو بشهر درآمد ابنان خود را بآنان رسانند.
این خود نشدنیست که ما بخواهیم حال شهر را در امروز چنانکه بوده بستاییم. سیهزار تن از یکسو پانزده هزار تن از سوی دیگر بجنگ پرداخته گلوله بر سر یکدیگر میبارانند، و گاهی که آتشباران تندی میگیرد دستکم در هر دقیقه چهل هزار تفنگ تهی میشود و غرشهای توپ و آوای نارنجک نیز در آنها درمیآمیزد. مردم دسته دسته در تکان و جنبشند و بهمدیگر که میرسند چگونگی جنگ را میپرسند. مجاهدان گروه،