تکانی دیده نشد. سردار و سالار دستور دادند برای یادآوری چند تیر توپ از سنگرهای شهر بلشگرگا، شاطرانلو و آناخاتون و دوچی انداختند، و چون پاسخی از آنسو نرسید اینان نیز خاموش شدند. گویا عینالدوله چشم براه لشگرهایی میبود که بایستی امروز برسند. از جمله دستههای انبوهی از سپاه ماکو امروز رسیدند. از اینسو در شهر شور بیشتر از دیروز برپا شده دسته دسته مردم از کویها بانجمن آمده جانبازی از خود نشان میدادند و پارهای از ایشان کفن بگردن انداخته بودند. واعظان بگفتار پرداخته مردم را بآرامی خواندند.
شب آدینه سوم مهر (۲۷ شعبان) همچنان شلیک شنیده میشد ولی مجاهدان کمتر پاسخ میدادند. گاهی نیز غرش توپ یا بومب بگوش میرسید.
روز آدینه روز بس پرشور و بیمناکی بود. بهنگامی که آفتاب تازه دمیده سر از کوهسار بیرون میآورد و هنوز بیشتر مردم پس از بیداری دیشب آرامش هنگام بامداد را فرصت جسته در خواب میبودند، که ناگهان غرش نخستین تیر از دهانه توپ دوچی آرامش و خاموشی را بهم زده آوایش در سراسر شهر پیچیده پیاپی آن تیر دوم و تیر سوم غرش خود را بگوشها رسانید: اندکی نکشید که توپهای دشت شاطرانلو بکار پرداخته گلولههای پیاپی بر سر مالاران و خیابان بارانید. نیز از سپاه ماکو توپها بغرش برخاست.
هر کسی دانست داستان چیست: بمباردمانی که دیروز بایستی آغاز گردد امروز آغاز گردیده. چهارده توپ از سه جایگاه (دشت شاطرانلو، دامنه کوه سرخاب، آنور پل آجی) گلوله میباراند. از اینسوی توپهای شهر نیز از چندجا بپاسخ پرداختند. امروز دیگر جنگ رسمیست. خجنگی است که دولت آگاهی آنرا از پیش پراکنده. سرکردگان که این زمان شاید بیش از سی تن از ایشان در پیرامون تبریز فراهم میبودند. امروز داد دولتخواهی خواهند داد. چهارساعت کمابیش تنها گلولهباران توپ در کار بود. ولی در دو ساعت بظهر آواز شیپور از دوچی آگاهی پیشرفت را داد، و ناگهان از سراسر سنگرها از سر خیابان گرفته تا پل آجی جنگ و شلیک آغاز شده هنگامهای برپا گردید که کسی که ندیده با گفتن نخواهد دریافت. شجاع نظام که همیشه در این جنگها پیشاهنگ میشد با پانصد تن سواره و سرباز از مرندی و شاهسون با طبل و شیپور بسنگرهای بازار که بیش از چهل و پنجاه تن پاسیان نمیداشت تاخته از هرسوی آتش بارانیدند. نیز دستهای قزاق از پشتبام بازار به پیش آمدن پرداختند. از آنسوی از مغازههای مجیدالملک و عالیقاپو و سوی پل سنگی و چند راه دیگر به خیابان و نوبر تاخت آوردند. در همان هنگام لشگرهای دشت شاطرانلو از سر مارالان و از بالای خیابان فشار سختی میآوردند. از این سو امیرخیز که بیش از همه بایستی بدانجا پردازند و از میان بردارند از دو سو تاختهای بسیار بیمناکی بآنجا میشد: یکی از سوی پل آجی که سپاهیان ماکو همچون سیل راهی گردیده رو