برگه:TarikhMashrouteh3.pdf/۱۰۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
تاریخ مشروطهٔ ایران
۶۷۸
 

تا نزدیکیهای فرورفتن آفتاب جنگ برپا و گلوله همچون تگرگی میبارید. دولتبان که خواستشان پیش‌آمدن و شهر را گرفتن میبود هر زور می‌داشتند بکار می‌زدند، و چه بسا گامهایی پیش می‌آمدند، لیکن پافشاری مجاهدان را شکستن نمی‌توانستند.

هنگام فرورفتن آفتاب آرامش رویداد، و در آنمیان از راه تلگرافخانه آگاهی از بمباران مجلس و بهمخوردن مشروطه در تهران پراکنده گردیده مایه نومیدی بسیاری از مشروطه‌خواهان گردید. بسیاری از سردستگان و نمایندگان انجمن سخت ترسیدند و هریکی باندیشه جان و داراک خود افتاد. انجمن ایالتی که می‌بایست در چنین هنگامی پشتیبان مجاهدان باشد و بآنان دلداری دهد بهم خورد، و نمایندگان هر یکی خود را بنهانگاهی کشید. اجلال‌الملک و بصیرالسلطنه در کونسولخانه روس، و میرزا حسین واعظ در کونسولخانه فرانسه بست نشستند. اینان کار را پایان یافته و مشروطه را از میان برخاسته می‌دانستند. ولی مجاهدان ترسی بخود راه نداده دست از ایستادگی برنداشتند، و کسانی از علی‌مسیو و حاجی علی دوافروش و حاجی‌مهدی آقا و دیگران رشته پشتیبانی را از دست ندادند.

فردا بامدادان که بار دیگر دولتیان بجنگ پرداخته فشار آوردند. مجاهدان همچنان جلو گرفتند و تا شام جنگ سختی رفت.

روز سوم که پنجشنبه چهارم تیرماه (۲۵ جمادی‌الاولی) می‌بود همچنان زدوخورد رفت و ستارخان و باقرخان هریکی در جایگاه خود پافشاری نشان دادند.

شجاع نظام و سرکردگان اندازه د لیری مجاهدان را نشناخته چنین می‌دانستند که باندک فشاری شهر را بدست گرفته و آنچه لیاخوف در تهران کرده بود اینان در تبریز خواهند کرد، ملایان اسلامیه‌نشین که بخون مشروطه‌خواهان تشنه می‌بودند أمید می‌بستند که بزودی آنان را در زیر دست داشته «فتوی» بخونشان خواهند داد. ولی در این سه روزه بنافهمی خود پی بردند. در این سه روزه دانسته شد کار تبریز جز از کار تهران میباشد.

در این میان یک گرفتاری دیگری برای آزادیخواهان کوششهای پاخیتانوف کونسول روس می‌بود، که بدستیاری تاجر باشی و دیگر بستگان خودشان، بنام میانجیگری، آزادیخواهان را بدست‌کشیدن از جنگ و آمرزش خواستن از محمدعلیشاه میخواندند، و این فریبکاریهای او مایه سستی بسیاری از آزادیخواهان می‌گردید. لیکن مجاهدان باین نیز پروا نمی‌نمودند.

جنگ همچنان پیش می‌رفت. روزها زدوخورد برخاسته گلوله همچون تگرگ میبارید. و شبها شلیکهای هوایی خواب و آرام از هرکسی می‌ربود. خانه‌هایی که میانه سنگرها و یا در نزدیکیهای آنها نهاده بود همه تهی گردیده و مردمش بجاهای دیگر میکوچیدند. ترس همگی را فراگرفته کسی نمیدانست پایان این جنگ چه خواهد بود، و مجاهدان