از این ایستادگی چه نتیجه خواهند گرفت.
روز سهشنبه ششم تیر (۲۷ جمادیالاولی) بار دیگر جنگ با سختی آغاز یافت. در این روز بود که دو سو چندبار یکدیگر را از جا کنده پس راندند و در هر بار کسانی از اینسو و از آنسو کشته گردید. خانه حاجیمیرزاحسن در نزدیکی بازار نهاده و در این هنگام در دست دوچیان میبود. اوچون خود در اسلامیه نشسته «فتوی» میداد دستهای از سواران در خانه او سنگر بسته بنگهداری آنجا میکوشیدند. و گاهی نیز فرصت یافته بیرون میریختند و در آن پیرامونها دست بتاراج میگشادند. چنانکه روز پیش بخانه حاجیمیرزا علینقی گنجهای و بپارهای مغازهها ریخته تاراج کرده بودند. امروز مجاهدان خیابان ومارالان بر آن بودند که ایشان را از آنجا بیرون رانند. اینست فشار سختی آورده پس از جنگ و خونریزی سخت سواران را از آنجا بیرون کردند، و برای آنکه دوباره بازنگردند گذشته از تاراج بویرانی نیز کوشیدند. خانههای حاجی ملکالتجار که در آن نزدیکی، و خود او از بنیادگزاران اسلامیه میبود، نیز تاراج گردید.
در آنمیان جنگ همچنان پیش میرفت. سواران بار دیگر غیرت نموده بمجاهدان تاختند و آنانرا از خانههای حاجیمیرزا حسن بیرون راندند ولی یکساعت نگذشت که دوباره مجاهدان بازگشته سواران را پس نشاندند و بآنجا دست یافتند. در این رفت و بازگشت گذشته از آنکه کسان بسیاری کشته گردیدند، یک داستان دلگدازی نیز رخ داد.
چگونگی آنکه سواران چون بازگشته دوباره بخانه حاجیمیرزاحسن دست یافتند، خواهرزاده میرزاآقا بالاخیابانی که تازه جوانی دلیر و خود از مجاهدان میبود، از آنجا گریختن نتوانسته خود را در تنگنا دید، و چون سواران نزدیک شدند دوتن را با گلوله از پا درآورد، و خود از ترس جان به بخاری (درون دیوار) پناهیده در آن جا گرفت، و همانا میخواست به پشت بام راه یابد. ولی سواران رسیده چند تیری زده او را کشتند و سپس به تنش آتش زدند. مجاهدان چون بار دیگر بآنجا دست یافتند و کشته او را باینحال دیدند سخت تکان خوردند. میرزا آقا بالاخان و خویشان او از خشم ندانستند چه کنند همان ساعت تن نیمسوخته را بروی تابوتی نهاده بیرون آوردند، و برای آنکه دژرفتاری دولتیان را نشان دهند آنرا در کوچهها و بازارها گردانیدند و همچنان بکونسولخانهها بردند. سپس میرآقا بالاخان و کسان او بهمین دستاویز بیک سیاهکاری برخاستند:
حاجی میرزا محمد برادر امامجمعه جوان آرام و بیآزاری میبود، و در این پیشامدها دانسته نیست بهر چه باسلامیه نرفته و در خانه خود مانده بوده، که مجاهدان او را با دو تن از کسانش که یکی میرزا رضای داش آتاتی و دیگری برادر او شیخالاسلام میبودند، دستگیر گردانیده بدست میرابوالحسن فشنگچی که از سردستگان آزادیخواهان شمرده میشد سپرده بودند و میرابوالحسن آنان را در خانه خود نگه میداشت. تا امروز (یا فردای آن) میرزاآقا بالا و خویشان او، که دیوانهوار باین سو و آنسو میدویدند، باین