برگه:TarikhMashrouteh2.pdf/۵۷

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

است بهتر از این تصحیح و تنقیح نمیشود که شده».

تقیزاده پاسخ داد و پافشاری نمود و قانون خوانده نشد. بدینسان از یک آسیبی که نزدیک شده بود جلوگیری گردید

بیدادگریهای پسر رحیمخان در اینمیان در آذربایجان یک داستان دیگری رخ میداد. داستانی که پرده از روی بدخواهیهای شاه بر میداشت. چگونگی آنکه چون در قره‌داغ آشفتگیهایی رخ داده، و درباره پرداخت مالیات و بهرهٔ مالکانه کشاکشهایی پیش آمده بود، و بارها بانجمن نامه مینوشتند، و از اینسوی کار نان در تبریز همچنان دشوار میبود، انجمن محمد قلیخان را که از سران قره داغ میبود ولی در تبریز می‌نشست و اینزمان مشروطه خواهی مینمود، با میریعقوب مجاهد و کسان دیگری، بعنوان فرستاده، بآنجا روانه گردانیده بود که بکارها سامانی دهند، و نیز غله از آنجا برای شهر بار کنند.

روز شنبه بیست و هفتم اردیبهشت (۵ ربیع الثانی) که بازارها بسته و مردم در تلگرافخانه میبودند، ناگهان میر یعقوب باز آمده چنین آگاهی آورد: «در ازومدل حسین پاشاخان گماشته رحیمخان جلو غله را گرفت و با فرستادگان انجمن زد و خوردی رخ داد. مردم تخمدل به فرستادگان یاری نموده نگزاردند آسیبی بایشان رسد. حسین پاشاخان از نصرالممالک (بیوکخان) بسر رحیمخان یاوری خواست و او با یکدسته سوار بر سر تخمدل آمد و کسانی را کشت و دیه را تاراج کرد. کشتگان بسیار بودند. فرستادگان انجمن بورزقان پناهیده‌اند و در آنجا در تنگنا هستند».

از این آگاهی سردستگان تکانی خوردند. زیرا چنان بی‌باکی از پسر رحیمخان جز با دستور تهران نتوانستی بود. دانستند که دربار دست بخونریزی باز نموده.

قره داغ یا ارسبار که نشیمنگاه ایلهای دلیر و جنگجو میبود رحیمخان از چند سال باز ایل بیگی و رئیس سواران آنجا بوده، و این زمان با لقب «سردار نصرت» در تهران در نزد محمد علیمیرزا میزیست و یکی از نزدیکان او بشمار میرفت

۵۲