برگه:TarikhMashrouteh2.pdf/۳۱۲

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

نکوهش و بدگویی بسیار از مشروطه می کردند. نویسنده حاجی شیخ فضل‌الله در نامه‌اش به پسر او می‌نویسد: مردم بارها میخواستند بمجلس تازند و آنجا را بهم زنند، و سید محمد یزدی و دیگران همین را آرزو می‌کردند. لیکن حاجی شیخ فضل‌الله خرسندی نمیداد و از آنان جلو می گرفت. می باید گفت : این سخن نیمش راست و نیمش دروغست. این راستست که سید محمد و دیگران ویرانی مجلس را میخواستند و مردم نیز آماده ریختن بآنجا می‌بودند، ولی از محمد علیمیرزا دستور نمی‌یافتند نه اینکه حاجی شیخ فضل‌الله جلو می‌گرفت . محمدعلیمیرزا از یکسو این آشوب را برانگیخته، و از سوی دیگر سودجویی از آن نمیخواست، و همچنین دودل می‌ایستاد. گفته میشد سعدالدوله گفته: دو توپ بسر بهارستان فرستاده و با بمباران مجلس را پراکنده سازند، ولی محمدعلبمیرزا بآن خرسندی نمی‌داد و می‌توان گفت که از برانداختن مشروطه باک می داشت و آشکاره بآن دلیری نمی‌نمود.

آدمکشی در میدان توپخانه امروز در میدان توپخانه خون نیز ریخته گردید. میرزا عنایت نام جوان زنجانی که بمیان ایشان رفته، همچون دیگران، گوش بیاوه بافیهای سید محمد یزدی میداد، با دست اوباشان تکه‌تکه گردید. انگیزه داستان روشن نیست. میدانیان می‌گفتند: نخست او تیر انداخت و بکیفر آن بود که کشته گردید، ولی مشروطه خواهان این را نپذیرفته او را بیکبار بیگناه میشماردند. نویسنده حاجی شیخ فضل‌الله چنین می‌نویسد: «عصر یوم یازدهم سید محمدآقا بالای منبر بود و میدان توپخانه پر بود از مردم از هر قبیل خود این بنده نیز پای منبر ایستاده بودم یکنفر از بین زنها بلند شد و ششلول بیرون آورده بطرف سید که روی منبر ایستاده بود دست او را گرفتند. با اینکه دست او را گرفته بودند، سه تیر بطرف سید خالی کرد ولی بسید نخورد طولی نکشید که این شخص را مردم با قداره پاره پاره کردند و جسد او را بدرخت میدان مشق آویزان کردند در بین اینکه مردم مشغول باین شخص بودند، از طرف دیگر مجلس شخصی شش‌لول توی این جمعیت خالی کرد او را عقب کردند او خود را باطاق

۳۱۱