برگه:TarikhMashrouteh2.pdf/۱۰۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

سخت تر گردانید. زیرا آنکه دربار بود این بار دستش از جای دیگری نمودار گردید، و چنانکه گفتیم پسر رحیمخان از میان نرفته اقبال‌السلطنه جای او را گرفت. آنکه «شریعت خواهان» بودند، این بار بجای گفتگو و کشاکش به نبرد و دشمنی برخاستند، و این بجدا شدن ملایان از توده انجامید. گذشته از اینها گرفتاریهای دیگری برای مجلس و مشروطه خواهان پدید آمد، چنانکه همه اینها را یاد خواهیم کرد.

«شریعت خواهی» حاجی شیخ فضل الله و دشمنیش با مشروطه، خواه و ناخواه، او را بدربار نزدیک میگردانید، و پس از آن خیزش تهران بود که بخشم و دلتنگی افزوده یکسره با دربار بستگی یافت. چنین گفته میشد که هفت هزار تومان از دربار پول گرفته که در آن راه بکار برد، و آنچه راستی این گفته را میرسانید آن بود که روزی هشتاد تن کما بیش از طلبه ها را بخانه خود خواند و برای ایشان سفره گسترد، و سپس بدگوییهایی از مشروطه کرد و بهر یکی دو قران پول داده روانه شان گردانید.

از آنسوی حاجی میرزا حسن مجتهد تبریزی که گفتیم از تبریز بیرونش کردند چون بتهران رسید یکسر بعبدالعظیم رفته در آنجا نشیمن گرفت. همانا می‌بیوسید که مردم دسته‌دسته بدیدنش روند. ولی از مردم نرفتند. تنها برخی ملایان رفتند. محمد علیمیرزا نیز حاجی سعدالملک نامی را فرستاد.

پس از چند روزی از عبدالعظیم بشهر آمد. از سوی دارالشوری حاجی محمد اسماعیل و مرتضوی بنزد او رفتند و پیام بردند که از بدگویی بمشروطه و تبریزیان خودداری نماید. در پاسخ گفته بود: «کدام دیوانه بیشعور است که منکر مشروطه باشد. راستی من از انجمن تبریز خوشم می‌آمد. اما اقوال و حرکاتی از ایشان صادر شد که ماها هرگز متحمل نمی‌توانیم شد. مثلا میگویند در رغایب حلوا نه‌پخته از پول آن معلم خانه بنا کنند، و قربانی نکنند و از پول آن مریضخانه سازند، و روضه‌خوانی موقوف باشد. من ملت را بآن طفل تشبیه کرده‌ام

۱۰۷