که بدست او یکدانه اشرفی بدهند . طفل نمیداند آن اشرفی را چکند...»
ولی اینها جز سخنان زبانی نبود و او دل پر از خشم مشروطه میداشت، و این بود با حاجی شیخ فضل الله همدم و همراز گردید. ما دیدیم پیش از آمدن او، حاجی شیخ فضل الله در نامه خود به پسرش، بیرون کردن او را از تبریز، آگاهی داده دلسوزی مینمود. با این همدردی و دلسوزی نشدنی بود که بهم نپیوندند.
و چون حاجی خمامی، که از چند ماه باز، از رشت رنجیدگی نموده و بتهران آمده بود، نیز با حاجی شیخ فضل الله همدم و همراز میبود، سه مجتهد بهم پیوسته با یکدیگر پیمان همدستی بستند، و کسانی را از میان مشروطه نخواه، از حاجی شیخ عبدالنبی و ملا محمد آملی و حاجی میرزا لطفالله روضه خوان و دیگران، با خود یکی گردانیده، و گروهی از طلبهها را نیز گرد آورده، بدینسان یکدسته بزرگی برای ایستادگی در برابر مشروطه و مجلس پدید آوردند. تا چندی این دسته بندی نهانی بود و سپس بآشکار افتاد.
«محرر» حاجی شیخ فضل الله در نامهای که به پسر او در نجف، نوشته در این باره چنین خامهدوانی میکند: «این اوقات انجمنی از علما تشکیل شده بود که سیار است و حضرت مستطاب حجةالاسلام آقا و مجتهد تبریز و جناب خمامی و جناب آخوند ملا محمد آملی و و و و تشریف فرما تاکنون شدهاند و در مجالس مخصوصه منعقد یافته است و هر روز منعقد در یکی از منازل اشخاص محترم که داوطلب میشوند میباشد والحق علما و طلاب اجتماع خوب مینمایند و قریب هزار نفر و بیشتر علمای اعلام و طلاب کرام جمع شده و میشوند و بنای اینمجلس بر حفظ بیضهٔ اسلام و صون و صیانت از طرو موجبات مخالفت شرع و احکام موضوعه مجلس مقدس ملی میباشد»
بدینسان در تهران نیز، ملایان از توده رو گردانده و برای ایستادگی در برابر مشروطه دسته میبستند. این دستهبندی آسیب بزرگی بمشروطه توانستی رسانید و آنرا از بنیاد توانستی برانداخت. بویژه با بستگی که