برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۵۸

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

(بال) ساخته‌اند، و هر یکی از مردان رخت دیگری (از رخت‌های گوناگون ایران) بتن کرده‌اند، و خود نوز «عمامه» بسر گزارده و همچون ملایان «عبا» بدوش انداخته.

این بزم در دو سال پیش بوده، ولی این زمان که از یکسو مردم از گمرک و کارکنان بلژیکی آن سخت آزرده میبودند، و از یکسو بهبهانی از عین‌الدوله رنجیدگی میداشت، و از یکسو کارکنان اتابک بیکار نایستاده از عین‌الدوله بکارشکنی میکوشیدند، این پیکره را پیدا کرده، و چون محرم فرا رسیده و بازار ملایان گرم خواستی بود، بدست آنان دادند، و آنان بدستاویز اینکه نوز «باسلام استهزاء و بعلماء توهین کرده» بناله و نکوهش برخاستند. نخست خود شادروان بهبهانی در خانهٔ خود، بالای منبر یاد بدرفتاریهای نوز را کرده و در پایان سخن این داستانرا بمیان آورد، و چنین گفت که میباید از مظفرالدینشاه برداشتن نوز را خواست. سپس ملایان دیگری از صدرالعلماء، و حاجی شیخ مرتضی (پسر میرزای آشتیانی)، و شیخ محمدرضای قمی، و سید احمد طباطبایی (برادر شادروان طباطبایی)، پیروی نمودند، و هر یکی در بالای منبر بدگوییها از نوز کردند. تا نشستهای محرمی بپایان رسد این هیاهو بر پا بود، و در اینمیان سال ۱۲۸۴ (۱۳۲۳) که جنبش آزادیخواهی از آن میآغازد، فرا رسید.

عین‌الدوله، با آن بیپروایی و برتریفروشی که میداشت، باین هیاهو ارجی ننهاد، و شاه نیز پروا ننمود، و نتیجه‌ای در بیرون از آن ناخشنودیها و بدگوییها دیده نشد، و چون محرم بپایان رسید هیاهو نیز فرو نشست، ولی خواهیم دید که دنبالهٔ آن بریده نشد، و از همین زمان بود که پیمان همدستی میانهٔ شادروان بهبهانی و طباطبایی بسته گردید، و جنبش آزادیخواهی سرچشمه گرفت که ما از آن در گفتار دوم سخن خواهیم راند. در اینجا، در پایان گفتار برای روشنی تاریخ بچند سخن دیگری میپردازیم:

پیشرفت دبستانها چنانکه دیدیم اندیشهٔ اینکه باید در کشور قانونی باشد و زندگی از روی آن پیش رود، از زمان حاجی میرزا حسینخان سپهسالار آغازید. از پیش از آن، ما از چنین

۵۲