برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۳۵۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

را که نیز میان آزادیخواهان ارجمند میبود ولی او خود با اینان دلسردی مینمود دید و ازو هم سفارشنامه‌ای برای سعدالدوله بدست آورد[۱].

چنین وا مینمود که از کارهایی که در زمانهای صدراعظمی خود کرده پشیمانست، و در آنروز جز آن کارها نمیتوانسته بکند، ولی کنون چون توده بتکان آمده و حال و زمان دیگر شده میخواهد بجای آن بدیها نیکی کند و بپیشرفت کارها کوشد. میرزا ملکم خان در نامهٔ خود مینوشت: «امین‌السلطان آن امین‌السلطان نیست. با تجاربی که حاصل کرده بوجود او خوشبختی ایران را باید تبریک گفت » سعدالدوله چون این زمان جایگاه بلندی میان مشروطه‌خواهان میداشت و در مجلس سخنش بیشتر پیش میرفت با این نامه‌ها او را بهواخواهی خود میکشید.

با این بسیجها بود که در ماه فروردین از اروپا آهنگ ایران کرد. در خاک روس پذیرایی گرمی دید. ولی در همان هنگام داستانی در باکو رخ داد که میبایست او را از آمدن پشیمان گرداند. چگونگی آنکه مجاهدان قفقاز که چشم براه او دوخته و آمدنش را می‌بیوسیدند میرزا عباسخان نامی را که با دو تن همراه خود از اروپا باز میگشت اتابک پنداشته و چند گلوله باو زدند که با همانها در گذشت.

اما اتابک، با کشتی زره پوش روسی، از دریای خزر گذشته روز سی‌ام فروردین (ششم ربیع‌الاولی)، آسوده ببندر انزلی رسید. در اینجا جهاز شاهی آمدن او را می‌بیوسید. همچنان قزاق و سواره بر سر پل پاس میداشت. از اینسوی مجاهدان انزلی گرد آمده و اندیشه جلوگیری ازو میداشتند.

چون کشتی پدیدار شد جهاز شاهی بپیشواز شتافت، و اتابک را از کشتی روسی گرفته بکنار آورد. مجاهدان سر راه را گرفته هیاهو بلند کردند. قزاق و سواره شمشیر کشیده خواستند ایشان را بپراکنند، ولی نتوانستند و مجاهدان چیرگی نموده راه ندادند. اتابک دوباره بجهاز بازگشت و در آنجا ماند.


  1. این آگاهیها از روی گفتاریست که یکی در «مجله استبداد» درباره سعدالدوله نوشته.
۳۴۹