برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۳۵۶

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

سستکاری مجلس میبایست از تهران دستور برسد. از یک سو سپهدار حکمران گیلان چگونگی را به دربار تلگراف کرد، و از یکسو انجمن رشت بمجلس آگاهی داده مستشارالدوله و تقیزاده و میرزا فضلعلی و وکیل‌التجار (یکی از نمایندکان گیلان) را بپای تلگراف خواست.

امروز در دربار، در نزد محمد علیمیرزا نشستی برپا و دو سید و حاجی شیخ فضل‌الله نیز در آنجا میبودند. گفته میشد وزیران سوگند خواهند خورد. ولی در میان گفتگو تلگراف گیلان رسید و کار ناانجام ماند. شاه خود تلگرافی فرستاد و بدرخواست او علما نیز تلگرافی فرستادند. ولی هیچیک نتیجه نداد و مجاهدان پروا ننمودند.

اما در مجلس، در نشست همانروز، بار دیگر گفتگو بمیان آمد. آن چهار نماینده بتلگرافخانه نرفتند و سخن را در نشست بمیان آوردند. ولی امروز حال مجلس دیگر، و خود پیدا میبود که هواخواهان اتابک در آن چند روزه بسیار کوشیده اند. همان نماینده آذربایجان (تقیزاده) باز بدبینی و ناخشنودی نمود ولی نه با تندی، و دیگران با وی همداستانی نمودند و کسانی آشکاره بهوا داری برخاستند.

یکی گفت: «اگر بخواهیم تمام این اشخاص را بخیانت سابق از مملکت خارج نماییم ده نفر دیگری برای ما باقی نخواهد ماند». نیز گفت: «ملت از آمدن این یکنفر نخواهد ترسید». دیگری داستان درازی عنوان کرد که در هشت ماه پیش که هنوز مجلس بر پا نشده بود امین‌السلطان را در اروپا دیده و با او گفتگو کرده، و امین‌السلطان از کارهای گذشته خود ناخشنودی مینموده و چنین میگفته: «تاریخ بعد از این نشان خواهد داد که آیا من میتوانستم غیر از رفتاریکه کردم رفتاری کرد». نیز میگفته: «حالا باید دولت ایران مشروطه و مقننه باشد». دیگری گفت: «تا دو روز قبل من از آن اشخاص بودم که میگفتم نباید امین‌السلطان باین مملکت بیاید. ولی دیشب فکر کردم و دیدم اگر بنا شد این طور باشد باید همه از این مملکت بروند و این نمیشود». دیگری سخنانی راند و در پایان چنین گفت: «اهالی مانع از

۳۵۰