برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۲۶۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

و چنانکه دیدیم با تبریزیان همیشه در نبرد می‌بود، در بیرون میکوشید دلجویی از سران آزادی در تهران کند و دشمنی خود را با مشروطه پوشیده دارد. برای این نامه ای بشادروان بهبهانی نوشت که او هم فرستاد و در روزنامه مجلس بچاپ رسید. ما آنرا در اینجا میآوریم:

از قراریکه شنیدم از تبریز کاغذی بجنابعالی نوشته‌اند که ولیعهد مخالف با عقاید ملت است و مجلس را که بندگان اقدس همایونی ارواحنا فداه داده است ولیعهد قبول ندارد اولا بذات مقدس پروردگار قسم است که این مطلب بکلی خلاف و بی اصل است و من از خدا میخواهم که انشاءالله این دولت و ملت ترقی کرده و رفع این مذلتها بشود ثانیاً بسر جدت قسم که اگر آدمی بعتبات فرستاده باشم اگر من آدم بعتبات فرستاده باشم در پرده نخواهد ماند و آشکار خواهد شد برای چه چرا باید من مخالف این عقیده و منکر آبادی مملکت باشم؟ ثالثاً از شخص شما تعجب دارم چرا این خیال و تصور را نسبت بمن نموده‌اید و چرا این کاغذ را باور کرده اید مگر خودتان آن اشخاص مغرض را نمیدانید این سهل است هزار از این اقدامات در علیه من مینمایند شما چرا باید باور کنید خواهش دارم سایرین را هم خودتان اطلاع بدهید که بدانند این تهمت است و منتظر جواب کاغذ هستم زیاده زحمت ندارم.

از این نامه پیداست که تا چه اندازه میترسیده است و تا چه اندازه فروتنی مینموده. از بهبهانی پاسخ میطلبد که از همراهی او دلگرمی پیدا کند.

در همانروزها بد خواهی او با مشروطه در تهران و دیگر جاها بزبانها افتاده بود، چنانکه در مجلس هم گفتگو از آن بمیان آمد. میتوان پنداشت که شعاع‌السلطنه و کارکنان او اینسخن را رواج میداده‌اند. در جایی که خود شعاع‌السلطنه ببدخواهی مشروطه شناخته‌تر از این میبود و در سایه ستمهایی که در فارس کرده بود مردم او را بیشتر دشمن میداشتند. هر چه هست این نامه سراپا دروغ محمد علیمیرزا بجا افتاد و کسان بسیاری که یکی از آنان مدیر حبل‌المتین بود از چاپلوسی یا از ناآگاهی همین را دستاویز گرفته بستایشهای گزافه‌آمیزی پرداختند

و او را «یگانه حامی مشروطه» نشان دادند. شگفتر از همه خوش

۲۵۵