کشته شدن میرزا آقاخان کرمانی و یاران او مردم آذربایجان با آن آمادگی برای بیداری و با آن انگیزههای ویژهای که در میان میبود، در زیر سنگینی این گرفتاریها تکانی بخود نمیتوانستند داد، و همچنان میزیستند تا زمان مظفرالدین شاه که پسرش محمد علی میرزا ولیعهد شد و کارهای آذربایجان باو سپرده گردید، از یکسو ستمگری و بدی خود او، و از یکسو برخی پیش آمدها، خواه و ناخواه، مردم را بزبان آورد و تکانداد.
یک پیش آمد دلسوزی، در آغاز ولیعهدی محمد علیمیرزا، کشته شدن میرزا آقاخان کرمانی و حاجی شیخ احمد روحی و حاجی میرزا حسنخان خبیرالملک بود که هر سه را در یکجا در تبریز کشتند. میرزا آقا خان و حاجی شیخ احمد داستان درازی میدارند: در جوانی از کرمان باسپهان و از آنجا بتهران آمدهاند و از اینجا روانه استانبول گردیدهاند و در آنجا چند زبانی، از انگلیسی و فرانسهای و ترکی عثمانی یاد گرفتهاند. اینان پیشرفت اروپا و نیرومندی دولت های اروپایی را دیده و از اینسو بآشفتگی کار شرق و درماندگی شرقیان مینگریستهاند و دلهاشان بدرد میآمده و دست و پایی میزدهاند، و در اینمیان خود نیز از حالی بحالی میافتادهاند . نخست در ایران، همچون دیگران، شیعی میبودهاند، سپس در آنجا ازلی گردیدهاند و خواهران صبح ازل را بزنی گرفتهاند، سپس بیکبار بیدین گردیده و آشکاره «طبیعیگری» نمودهاند، و در پایان کار بسید جمالالدین اسدآبادی پیوسته و باز بمسلمانی گراییده، و بهمدستی او به «اتحاد اسلام» کوشیدهاند. هر یکی نیز کتابهایی نوشتهاند که شناخته میباشد.
اما خبیرالملک ژنرال کونسول ایران در استانبول میبوده، و او نیز با سید جمال و اینان همدستی مینموده، و سه تن بنام «اتحاد اسلام» نامههایی بایران، باین و آن، مینوشتهاند. بیچارگان خود را بآتش زده و برای رهایی این تودهها بهر چارهای دست مییازیدهاند.