برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۱۹۱

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

چه نیکان و چه بدانشان، جز بزیان مردم نمیبودند. اینان از جوانی بمدرسه رفته و زمانی در ایران و زمانی در عراق درس خوانده، و یکرشته آموزاک هایی، از کیش شیعی و اصول و فقه و حدیث و قرآن، یاد گرفتندی، و بگمان خود «جانشین امام» شده باز گردیدندی. کنون آزمندان و بدانشان، آن آموزاکها را افزاری برای پول اندوزی و چیرگی گرفتندی، و مردم را زیر دست خود گردانیدندی، و نیکانشان پافشاری بیاد دادن همان آموزاکها بمردم نموده، و آنانرا با یکرشته کارهای بیهوده‌ای، از گریستن و سینه زدن و بزیارت رفتن و دعای ندبه خواندن و مانند اینها واداشتندی، و یا آتش کینه‌های کیشی را در دلها فروزانتر گردانیدندی. بدان بآن سان، و نیکان باینسان مردم را سرگرم گردانیده از یاد کشور و توده باز داشتندی.

راست است نیکانشان یکرشته نیکیها نیز از راستگویی و درستکاری و نیکی بدیگران و مانند اینها، بمردم آموختندی و از اینرو کسان سودمندی بودندی. چیزی که هست رویهمرفته زیانشان بیش از سودشان در آمدی.

اینان، چه بدان و چه نیکان، هیچگاه بیاد نیاوردندی، که این کشور را که ما در آن میزییم، دشمنانی هست که ببردنش میکوشند و میباید ما نیز بنگهداشتنش کوشیم و همواره بیدار باشیم و بسیج افزار کنیم - چنین چیزی را نه خود اندیشیدندی، و نه اگر کسی گفتی گوش دادندی. بسیاری از آنان چنین سخنانی را «بیدینی» شماردندی و بیخردانه مردم را از آن بازداشتندی، و این بود که کتابهای طالبوف و سیاحتنامه ابراهیم بیگ را بنزدیک نگزاردندی. بارها دیده شدی که در نشستی با بودن ملایی چنین سخنی بمیان آمدی، و ملا رو ترش کردی و جلو گرفتی، و یا در پاسخ چنین گفتی: «این مملکت شیعه را صاحبی هست. او خودش نگه میدارد.» یا چنین گفتی: «قلب پادشاه در دست خداست، دعا کنیم خدا اورا بمملکت مهربان گرداند». در تبریز تنها کسی که چنین نمیبود شادروان ثقةالاسلام است که از او سخن خواهیم راند.

۱۸۵