دربارهٔ او شعرهایی بسوگواری سروده شده که چون براون و دیگران یاد آنها کردهاند ما نیز چند بیتی را بنمونه میآوریم:
غافل ز ره رسید و ز هنگامه بیخبر | انگشت حیرتش بشد آنگاه در دهن | |||||
چشمش بسوی معرکه افتاد محو و مات | از کارهای چرخ و ز غوغای مرد و زن | |||||
ناگاه بیملاحظه سلطان فوج دون | تیری زد آتشین بتن شمع انجمن | |||||
مابین سینه و گلویش تیر جا گرفت | وز پشت او بدر شد و جانش شد از بدن | |||||
از نو حسین کشته ز جور یزید شد | عبدالحمید کشتهٔ عبدالمجید شد[۱] | |||||
بادا هزار مرتبه نزد خدا قبول | قربانی جدید تو یا ایها الرسول |
داستان مسجد آدینهٔ پسین آنروز، یک دسته سرباز، از لشگرگاه بشهر در آمدند و در خیابانها چاتمه زده و بنگهبانی پرداختند. شب پنجشنبه از سوی دولت جار کشیدند: «هر کسی که فردا دکان یا حجرهٔ خود را باز نکند کالایش تاراج و خود او کیفر خواهد یافت». از ساعت پنج شب تا نزدیکی بامداد ، جارچی در خیابانها و کوچهها میگردید و این جار را میزد.
فردا، مردم چون از خانه بیرون آمدند، در خیابانها و سر گذرها سربازان و توپچیان را فراوان دیدند. بویژه در پیرامونهای سرای شاهی (ارک) و سبزه میدان، و در بازارهای پیرامون مسجد آدینه، که دستههای انبوهی را آماده یافتند. عینالدوله بیم جنک میداشت و بدور اندیشی، همهٔ لشکر را بدرون شهر آورده بود. در جاییکه دو سید و دیگر سران کوشندگان، از چنین اندیشهای بسیار دور میبودند، و پیشرفت کار
خودرا جز از راه ایستادگی بآرامش، نمیخواستند. راست است کسانی
- ↑ عبدالمجید نام عینالدوله میبود.