برگه:TarikhMashrouteh.pdf/۱۱۵

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.

فقط اینست که شاه مجلس شورا بدهد. من اگر بدانم مجلس دادن موقوف و منوط بکشته شدن منست با کمال رضا و رغبت و میل برای کشته شدن حاضر میشوم. آقای بهبهانی فرمود این لفظ هنوز زود است و به زبان نیاورید. فقط بهمان لفظ «عدالتخانه» اکتفا کنید تا زمانش برسد».

باری روز دوشنبه سی‌ام بهمن (۲۹ ذی الحجه) سید جمال با پسر خود و با یک نوکر از تهران بیرون رفت و دههٔ عاشورا را در قم میبود، تا سپس دوباره بازگشت. کوشندگان از پیشواز و نمایش باز ایستادند ولی نو ازش و مهربانی بسیار نمودند.

در دههٔ محرم عین‌الدوله «روضه خوانی» برپا کرد، و خواستش این بود که خود علما با پسران و خویشان ایشانرا بسوی خود کشد، و در این باره از دادن پول هم باز نمیایستاد، و کارکنان او با علماء یا پسران ایشان بآمد و رفت پرداخته بنرم گردانیدن ایشان میکوشیدند. ولی از اینها سودی نبود. عین‌الدوله میخواست میانهٔ دو سید جدایی اندازد، و طباطبایی را بسوی خود کشیده بهبهانی را از میان بردارد. ولی مردانگی و نیک نهادی طباطبایی میدان نمیداد.

در اینمیان کوشندگان، بد اندیشیهای عین‌الدوله را دریافته، و امید کم کرده، و دوباره بکوششهایی پرداخته بودند. علماء، بنام میهمانی، هفته دو روز، گرد هم آمده بگفتگو می‌نشستند. از آنسوی طلبه‌ها دسته‌هایی پدید آورده و نشست‌هایی برپا مینمودند، و یکی از کارهای اینان بود که شبنامه‌ها مینوشتند و با ژلاتین چاپ کرده، و نهانی پراکنده میکردند.

بدینسان اسفند بپایان آمد، و سال نوین ۱۲۸۵، که از سالهای تاریخی ایران خواستی بود فرا رسید. مردم روزهای نوروز را در میان بیم و امید بسر دادند.

در آخرهای فروردین یکشب نشستی میانه عین‌الدوله با طباطبایی رخ داد، و آن چنین بود که احتشام‌السلطنه، که از کسان نیکنام شمرده میشد و تازه از سفارت آلمان باز گردیده بود، بخانهٔ طباطبایی آمد،

۱۰۹