پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۸۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

مطربان نشانده و انواع شعبذه و بازیها که بطبرستان چلچلو گویند میکردند و مردم محلّه‌ها و کوچه‌ها و دیهها امیر امیری کردند و چهار ماه بجملۀ طبرستان زرافشان و جامه و شکر ریختند، و تا عمر دنیاست بهیچ دور و عهد چنان سور کسی نشان نداد، چون مهد بمهروان رسید اصفهبد فخر الملوک رستم بن الحسن استقبال کرد و چون بساری رسید بسرایی که شاه را بدر باغ بود فروآوردند و هنوز سال دختر بیشتر هفت امّا هشت نبود، از در دهلیز اوّل تا در سرای حرم خوان نهاده بودند، از هرنوع حیوان که خوردن آن مباح است سوخته برپای کرده بودند، از آن جمله هزار سر گوزن بود و هزار آهو و گاو و گوسفند و اسب و شتر و گورخر را حساب نبود تا سه روز خلایق بلاش آن خوان مشغول بودند، و یک ماه اردشیر شاه بدین عرس از مجلس شراب بر نخاست، صبوح بر صبوح، و خلق را از صلت او فتوح بر فتوح بود و بیک روز آن یک‌ساله قبا و کلاه که سلطان خوارزمشاه سعید فرستاده بود بمعارف و امرا و اصفهبدان طبرستان و گیلان و دیلمان بنشاطی ببخشید و بصد هزار و اند دینار ولایات بصاحب بن بهاء الدّین علی کیا که وزیر سرای حرم بود سپرد، پنجاه هزار کاوینی بود و مابقی اقطاعی، و بعد چهار ماه که فصل برگذشت والدۀ دختر و امرا و معارف خوارزم را باز گردانید چنانکه از کرم و همّت سزید، و بموافقت سلطان و اصفهبد جهان آرامیده و مخالفان دم درکشیده ماندند تا شاه را هوس خواست که زمین دیلم و رویان از استندار کیکاوس بازستاند و بحکم آنکه پادشاه ارجاسب را با مردم رویان عصبیّت دیرینه بود او را از کشواره بازخواند و بآمل اسفهسالار کرد و پسر عمّ او خورشید بن کیوس را بکشواره فرستاد، چون ارجاسف بآمل رسید باستندار کیکاوس در حرکت و مکاوحه آمد پیش اردشیر شاه شکایت ارجاسف عرض داشت، از حضرت بجوابی شافی مبالات نفرمودند، استندار بزرگان رویان و دیلمان و گیلان چون امیر شروانشاه خرداوند و زر میوند ما نیوند و لخته زن بتینجان و صعلوک گیلان را بخواند و گفت ملک مازندران پادشاه جوان و بسلطان متّصلست، ارجاسف را که سپهدار اوست از آن سرحدّ چون فراغت یافت بحدّ ما فرستاد تا طمع بخانۀ ما کند، من شکایتی از او نوشتم التفاتی بجواب من نفرمود، رأی شما در این