پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۸۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

رسید اصفهبد نظر بر هریک از ایشان گماشت، هم در این اندیشه یک کلمه بودند جز علی کیای پیروزکوه، گفت عمر و دولت پادشاه اسلام تا مدّت بقای عالم مقرون باد، عقل را در این اندیشه جولان تنگست و صلاح از این گریزان بصد فرسنگ، بیت:


ترا چه نسبت با دیگران و این مثل استکه مرغزی را هرگز چه کار با رازی

الوف آلاف از اسلاف تو گذشتند که هرگز تیشۀ چنین اندیشه بر پای خویش نزدند، ترکان را با خسروان عراق چه خویشی همانا که اگر فطیر این فکرت در تنور گرم بندند هنگام شام بطعام ناگوار باشد، میان ترک و تازیک مسالک تاریک و مهالک باریک در پیش است، زنهار تا هوشیاروار آب جوی صفا را مکدّر و حسن روی وفا را مجدّر نگردانند که همیشه دوستی و یگانگی و خویشی بعدوات و بیگانگی کشد علی الخصوص با کسانی که قوّت و قدرت و مکنت و شوکت بیش از تو دارند، تا زنده باشی ببهانۀ قربت و قرابت دست تطاول و پای تعدّی او دراز بود و چون بلب گور رسی در ترکت تو دندان تیز کند و با فرزندان تو بقسمت شریک شود که میراث حلال است، سخن این پیر سالخورده چون بدینجا رسید هریک از جوانب در تخطئۀ رأی او داستانی از باستان آوردند و چنانکه رسم بی‌دولتان است از قانون عقل و تدبیر مآل حال بیگانه بودند و دور افتادند و گفتند:


بهره از یافته بردار که نایافته راتا بدست آری بسیار خوری خون جگر

امروز صد هزار عنان بر در میدان سلطان جهان تکش بن ایل ارسلان جمع است و همیشه با سلجوقیان و محمودیان گذشتگان ما را خویشی بود، هرگز از آن خللی تولّد نکرد و آسیبی در وجود نیامد، ارباب خرد و اصحاب تمیز را بچنین سخن مزوّر التفات نباید نمود و این عزیمت که متضمّن مصالح بسیار است و فواید بی‌شمار بامضا و نفاذ پیوست که بیمن و نجاح و خیر و صلاح آراسته است، شاه بفرمود تا سیّد جمال الدّین ابو القاسم استراباد و اصفهبد کبیر مجد الدّین دارا و ابراهیم شرابی و عمّ مرا که سعد الدّین زاهد گفتندی بدین مهمّ کمر بندند و صدهزار دینار نیشابوری و جامه‌های رومی و بغدادی و تفلیسی بخروارها و جواهر بطبقها و خیمۀ مرصّع بمروارید و پوشش خرگاه هم مرصّع با اسبان تازی و یکدشان برای عقد نکاح در صحبت ایشان روانه کرد، چون بحضرت