پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۴۷۳

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

رسانید و یک ماه بدان مقام اقامت نمود، ولایت از آسیب ترکتاز مؤیّد خراب بود، عمّال و کافیان باطراف نصب فرمود تا بعمارت و زراعت مشغول شوند و سپهدار ارجاسف را بکشواره فرستاد و یرنقش آمیر آخور را ببسطام و منگو را بدامغان و تغرتمر را بویمه و دماوند و تا حدّ شامرزا و سمنان بدو سپرد و جمال الدّین سیّد بو القسم را باستراباد و شمس الدّین علی کیای پیروزکوه را بمهره بن و برادر او کت کیا را بکوتوالی جهینه و اصفهبد ابو جعفر اشرب را بلارجان و تاج الدّین شهریار خورشید مامطیر را بآمل پدید کرد و برادر او رستم را بنیابت او فرستاد، تا مؤیّد آیبه را بنیشابور از گذشتن ملک شهید اصفهبد شرف الملوک علاء الدّوله حسن خبر شد او دیگرباره با لشکر خراسان آهنگ مازندران کرد و سلطانشاه را با حشم و امرای خوارزم بیاورد، چون او بساری رسید اصفهبد از آرم بأردل شد و استندار کیکاوس بمقام آرم بخدمت او آمده بود، مؤیّد رسول فرستاد بتهنیت و تعزیت که اگر پدر گذشت من دختر بخدمت تو فرستم و برای تو شمشیر زنم قلعۀ بدیش و بیرون تمیشه مرا دهد، استندار کیکاوس را بفرمود تا حاضر کنند و اصفهبد رسول را هیچ جواب نگفت تا استندار رسید، اشارت کرد تا رسول آنچه تقریر کرده بود پیش او باز راند، استندار گفت امیر مؤیّد را بگوید ترا چنان صورتست که ما ترک ندیدیم یا این پادشاه را بندگان همان‌اند که تو بعهد پدر او بتمیشه گرفته بردی، اگر مرا که کیکاوسم فرمان دهد با پنجاه هزار گیل و دیلم بتمیشه آیم تا بدانیم که بعد از این او چگونه می‌آید، آن فرصت دیگر بود و حالت پدر او جدا، رسول را اجازت دادند که بازگردد چون بمؤیّد رسید گفت ترا بحرمت بازمی‌باید گشت که بعنف ترا با این پادشاه‌زاده هیچ پیش نشود، مردم آن ولایت از صلابت و خشونت طبیعت پدر مهجور و نفور بودند و احکام و تهوّر او را منکر این ساعت همه بر هوی و ولا و متابعت و موافقت او جان بر میان بسته‌اند و از جمعیّت و انبوه درگاه ببارگاه او راه نیست، مؤیّد هشتم روز که رسول بدو رسید کوچ کرد تا بتمیشه نرسید فرونیامد و اصفهبد با ساری آمد و کیکاوس را تغییر جامۀ عزا کرد و تشریف داد و با رویان فرستاد و چون مؤیّد باسترآباد رسید قلعۀ ولین که بر در شهر دوینی بود عمارت کرد و حصار نهاد و سه پاره چاه فرمود کندن و دویست مرد خراسانی