پرش به محتوا

برگه:Tarikh-e Tabarestan.pdf/۳۶۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.

را بسبب بدسیرتی ایشان هزار مرد را دست و پای ببرید، دیگران گریخته پناه باصفهبد رستم بردند، با داعی خلاف کرد و بقومش رفت و سیّد قاسم را که نایب داعی بود بگرفت و بشاهد زهزاره جری فرستاد، اصفهبد قومش را بدست گرفت، چون داعی محمّد بن زید با اصفهبد بد بود اصفهبد بامیر خراسان رافع بن هرثمه پیوست و بمازندران آورد و تمامت دیلم و رویان را خراب کرد، داعی بدیلمان گریخته بود تا باز رافع بخراسان رفت و با عمرو لیث خصومت کرد و از او گریخته بگرگان آمد و با داعی عهد کرد و بعد از آن پیش اصفهبد رستم فرستاد که من با داعی صلح باخلاص نکردم، بیا تا با همدیگر پیوندیم، اصفهبد رستم باسترآباد رفت، رافع بر سر خوان اصفهبد را گرفت و بند برنهاد تا در رمضان سنۀ اثنین و ثمانین و ماتین اصفهبد رستم در بند وفات یافت،۱

اصفهبد شروین بن رستم ملک الجبال شد و با سیّد ناصر کبیر موافق بود و در عهد ماکان ابن کاکی هم بود چنانچه در مقدّمه ذکر رفته شد۲ ، اصفهبد شهریار بن شروین ملک الجبال در عهد حسن بویه بود، او را اثرهای بسیار هست، در بعضی اوقات با وشمگیر ابن زیار موافق و معاهد بود، شروین بن شهریار هم پسرش در عهد وشمگیر بود بعهد شهریار در کوهستان و ملک باوندان قایم مقام پدر او بود امّا پیش از شهریار از دنیا برفت و شهریار مدّت دراز بماند تا در عهد شمس المعالی قابوس بن وشمگیر و هم در عهد سلطان یمین الدّوله محمود بماند.۳


حکایت۴


روایت کرده امام عالم احمد بن عمر بن علی النّظامی العروضی السّمرقندی رحمه اللّه که استاد ابو القاسم فردوسی از دهاقین طوس بود از دیهی که آن دیه را باژ خوانند و از ناحیت طبران است بزرگ دیهی است و از وی هزار مرد بیرون آید فردوسی در آن دیه شوکتی تمام داشت چنانکه بدخل آن ضیاع از امثال خود بی‌نیاز بود و از عقب یک دختر بیش نداشت و شاهنامه بنظم همی کرد و همۀ امید او آن بود که از صلۀ آن کتب جهاز آن دختر بسازد، بیست و پنج سال در آن کتاب مشغول شد که



________________________________________

(۱) - قسم اوّل از صفحۀ ۲۴۷ تا ۲۵۶

(۲) - ایضا صفحۀ ۲۶۲

(۳) - رجوع شود بصفحۀ ۷ از همین قسم دوّم

(۴) - این حکایت عینا از روی چهار مقالۀ نظامی عروضی سمرقندی صفحۀ ۴۷-۵۱ چاپ اوّل یعنی تصحیح شدۀ استاد علاّمه آقای قزوینی نقل و در حاشیه باختلافات ما بین دو متن اشاره شد.